eitaa logo
دشت جنون
5.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 کاش یکی بیاید و از واژه‌ای بگوید که در قدوقواره نام باشد. کاش یکی بیاید و بگوید از انتظارهای چشم‌به‌راه، از آن‌ها که رفتند و ندیدن سهمشان شد، که رفتند و بعد از رفتن آن‌ها پسرهایشان بازگشتند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 خال‌های قهوه‌ای بزرگ و کوچک روی دست‌هایش مرتب کنار هم نشسته‌اند. چروک روی دست‌هایش، حرف‌ها روایت می‌کند. قدش خمیده شده است. دلتنگ که می‌شود، دلش را برمی‌دارد و به دیدن می‌رود، جایی کنج . برای پسری که ندارد و گمنام است، می‌کند، برای پسرش می‌کند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 هر وقت بارون می‌ا ومد می‌رفت زیر بارون می‌ایستاد و ابریش بارونی می‌شد. وقتی ازش می‌پرسیدن آخه من چرا وایستادی زیر بارون؟ آروم زیر لب زمزمه می‌کرد، گم کرده‌ام می‌بویم او را، آخه الان بدن من زیر بارونه... بدن من معلوم نیست کجاست... می‌خوام بگم ، عزیزم، من به ... راوی: علیرضا عابدی ـ «عکاس» 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 راهی جبهه شده، قرار است از کشورش محافظت کند، قرار است از آرمان ها و ارزش هایی که دارد محافظت کند، قرار است از بزرگترین دارایی اش یعنی محافظت کند. در همین بهبوئه اتفاقی ناگوار رخ میدهد، فرزند می شود. هنوز چشم به راه است، چشم به ساعت دوخته و به در می نگرد. پس چه شد؟ به من قول داده بود امروز می رسد؟ به من گفته بود فلان ساعت اینجاست؟ اکنون که مدتیست گذشته پس چرا صدای در را نمیشنوم؟ اندکی بعد صدای در می آید. خندان در را باز میکند اما نمی داند این خنده قرار است به تلخ تبدیل شود. خبر فرزندش، جگر گوشه اش را به او می دهند. حالا دیگر ندارد که منتظرش بماند، حالا او مانده و خاطراتی که از دارد. همین خاطرها تنها یادگاری برای او هستند. این ماجرایست تلخ که آن را تجربه کرده اند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🕊🌹🥀🌴🥀🕊🌹 قبل از همه دور هم نشسته بودیم . به گفت : ، تا پسر داری ، سه تا برای خودت ، سه تا را بده برای خدا ... گفت: ، مهندس مکانیک ، یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه ، مهندس شیمی ، فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر ، مهندس دامپروری ، جهادگر و فرمانده گروهان ... هر در یک شب و در یک ساعت شدند ... شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🌴🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 باید باشی تا بدانی چرا باید چایی‌ات همیشه تازه‌دم باشد و عصرها حیاط کوچک خانه‌ات آب‌پاشی شود تا بوی خاک نمناک هوا را پر کند و اما دل به زیبایی گل رز باران خورده است. آب روشنایی‌اش را از چشم‌های گرفته. حرف‌هایش بوی یاس می‌دهد و مهربانی‌اش تمامی ندارد. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 باید باشی تا بدانی حرف‌های جا مانده در دلت را چطور لابه‌لای کاسه پر از گل رزهای پر پر بریزی و پشت سر در نیمه کوچه کنی. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 است ‌دیگر . . . گاهی خیلی دلتنگ ‌می شود شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🥀🍀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 باید باشی تا بدانی وقتی رد آخر تو روی پیشانی جا خوش می‌کند، چه‌قدر هنوز نرفته برایش می‌شود که اگر نیامد که اگر برنگشت که اگر برگشت و... 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 در عمق سکوت تو هزاران است چون کوه صبور بر سر تو است بر دست تو صد هزار بوسه که تو پاک و بی بدیل و ژرف است بوسه ی بر دستان 🌹 @dashtejonoon1🥀🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 باید باشی تا بدانی بعد از رفتن طولانی ، چه که کنار حفر می‌کند و چه حرف‌هایی را خط به خط روی ردیف می‌کند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 قبل از آقای ، خوابی ديده و به ايشان هشدار داده بودند . نيمه شعبان بود كه می‌‌خواستيم برای ديدن آقا به اصفهان برويم . آن روز او به ديدن رفت . موقعی كه برگشت، ديدم خيلی ناراحت است. علت را پرسيدم ، گفت : فرموده اند به اين نرو و بيشتر مراقب خودت باش .» هر چه پرسيدم خواب چه بوده، به من جواب نداد. تا روز ختم او كه خانم به منزل ما آمدند و من در باره‌ی خواب سئوال كردم . ايشان گفتند خواب ديده بودند كه عبايشان سوخته است و به آقای گفته بودند : « شما من هستيد، مراقب خود باشيد .» راوی : شادی روح و 🌴 @dashtejonoon1🌴🌹