🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#حجت_الاسلام_ابوترابی
#زندان_های_بعثی
در اردوگاه موصل که بودیم، در محوطه ی اردوگاه دستگاه بلوک زنی و قالب های آن را مستقر کرده بودند که این کار توسط رزمندگان انجام می شد و در قبال انجام این کار مزدی هم به بچه ها تعلق میگرفت.
یک روز یکی از اسرا بچه ها را تحریک کرد و گفت: این بلوک هایی که شما می زنید، عراقی ها به جبهه ها برده و سنگر می سازند تا در پناه آن رزمندگان ما را قتل و عام کنند.
این موضوع که مطرح شد، بچه هایی که بلوک می زدند دست از کار کشیدند به طوری که عراقی ها عصبانی شده و همه را به داخل سلول ریخته و هر 24 ساعتی فقط 5 دقیقه اجازه می دادند که آنها برای بیرون روی، از سلولهایشان خارج شوند آن هم با اعمال شاقه.
مدتی بچه ها در شرایط سخت زندان بسر بردند تا این که حاج آقای ابوترابی را از اردوگاه عنبر به اردوگاه ما منتقل کردند و ایشان وقتی از وضعیت اسرا با خبر شد، در جمع آنها حاضر شده و گفت: شما اشتباه می کنید، این بلوکها را برای ساختمانهای اردوگاهها استفاده میکنند و مورد مصرف جبهه ندارد، لذا خود ایشان هم مدتی مشغول به بلوک زدن شد و سایر بچه ها هم قبول کردند که این کار را انجام دهند که همگی از سلول خارج و به وضع عادی بازگشتند.
راوی :
صادق ابوالحسنیها
#یاد_ایام
#یاد_یاران
#مردانِ_مرد
🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#حجت_الاسلام_ابوترابی
#زندان_های_بعثی
یکی از اسرا که بارها با جاسوسی اش برای عراقی ها سبب کتک خوردن بچه ها از جمله حاج آقای ابوترابی شده بود، مریض شد.
از شدت تب می سوخت و نیاز به پرستاری داشت اما کسی حاضر نبود به کسی که این همه در حق دیگران بدی کرده بود، رسیدگی کند. عراقی ها هم ولش کرده بودند گوشه آسایشگاه.
حاجی شب تا صبح بالای سرش نشست ، مدام او را پاشویه می داد و بهش رسیدگی می کرد..
اسیر مزبور وقتی چشمانش را باز کرد و دید حاجی این گونه دارد از او پرستاری می کند از خجالت سرخ شد، پتو را کشید روی سرش صدای گریه اش آسایشگاه را پر کرد.....
بعد از آن شده بود مرید حاجی .... حاجی با محبتش او را زنده کرد..
#یاد_ایام
#یاد_یاران
#مردانِ_مرد
🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#حجت_الاسلام_ابوترابی
#زندان_های_بعثی
یک روز، تعرض یکی از نگهبانان عراقی به یکی از اسرای جانباز، موجب سرنگونی و مجروحیت او شد که تعرض همگانی آزادگان را در پی داشت، به طوری که به نگهبانان عراقی حمله کرده و زد و خورد شدیدی پیش آمد که منجر به تیراندازی عراقی ها و کشته و زخمی شدن تعدادی از آزادگان و کشته شدن 2 عراقی شد.
عراقی ها هم که فکر می کردند مسبب شلوغی حاج آقای ابوترابی هستند ایشان را بردند استخبارات.
وقتی حاج آقا از استخبارات برگشتند بچه ها به دور ایشان حلقه زده و از ماجرایی که بر ایشان گذشته بود جویا شدند که ایشان فرمودند: مرا از اینجا مستقیم بردند به دادگاه و وقتی وارد دادگاه شدم، رییس دادگاه مأمورانی را که مرا آورده بودند، صدا زد و خطاب به آنها گفت: شما چقدر احمق هستید که ایشان را آورده اید دادگاه، فکر می کنید اردوگاه را شما اداره می کنید، اگر ایشان نبود شما از اداره اردوگاه عاجز بودید و بلافاصله هم دستور برگرداندن مرا به اردوگاه صادر کردند.
#یاد_ایام
#یاد_یاران
#مردان_بی_ادعا
🕊 @dashtejonoon1🌹🕊