eitaa logo
دشت جنون
5.1هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
📚💐📚🌹📚💐📚 نقش کتاب یک نقش بی‌بدیل است ، البته بهترین کتابها ، کتابی است که انسان را به سمت خداوند و ارزشهای والا و انقلابی هدایت کند و امیدواریم کتاب جایگاه حقیقی خود را در جامعه بیابد . ۱۳۹۷/۰۲/۲۱ مروج فعال و کوشا در امر مهم ترویج فرهنگ و بیست و چهارم آبان ماه 📚 📚💐 📚💐📚 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه . کم مانده بود سکته کنم سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد . با خودم گفتم : الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند . چون خودم را بی تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم . او یک دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون . این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود . در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن همانطور که می خندید گفت : مگه چی شده؟ گفتم : من زدم سرت رو شکستم ، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده همان طور که خونها را پاک می کرد ، گفت : این جا کردستانه ، از این خونها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست . چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت بمیر ، می مردم . http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🌷🕊🌹🌴🌹🕊🌷 در عملیات رمضان، بچه‌ها پشت خاکریز زمین‌گیر شده بودند . پنجاه ، شصت نفر در انتهای سمت راست خاکریز نمی‌توانستند سرشان را بالا بیاورند . با ماشین رفتم جلو تا آخر خاکریز ، یک نفر که بغل دستم بود گفت « دیگه تکون نخور، اگه ماشین رو تکون بدی ، سوراخ سوراخش می‌کنن .» روبه‌رو را نگاه کردم . چند تانک عراقی داشتند به خاکریزمان نزدیک می‌شدند . فاصله‌شان هر لحظه کمتر می‌شد ، اولین تانک به سی ، چهل متریمان رسیده بود ، نفسم بند آمده بود ، احساس می‌کردیم چند دقیقه‌ دیگر اسیرمان می‌کنند . بدنم سُست شده بود ، با رنگ پریده منتظر رسیدن عراقی‌ها بودم . با نا امیدی سرم را به طرف انتهای خاکریز چرخاندم . یک مرتبه دیدم یک نفر ، سوار بر یک موتور تریل قرمز رنگ با سرعت زیاد ، گرد و خاک‌ کنان به طرف‌مان می‌آيد بود . از موتور پایین پرید و آرپی‌جی را از دست آرپی‌جی‌زن گرفت و رفت آن‌طرف خاکریز ، روبه‌روی تانک‌ها نشانه رفت ، چند ثانیه بعد گلوله آرپی‌جی روی برجک ، اولین تانک در حال حرکت نشست . تانک در دم آتش گرفت و دودش پیچید توی آسمان منطقه . بعد با فریادهای بلند به نیروها گفت که شروع کنند . بچه‌ها شروع کردند . سوار موتور شد و رفت تا بقیه جاها را سامان بدهد . راوی : شادی روح و http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🌼🌹🌸🌹🌼💐 امروز سالروز چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 پاسدار محمود پورمهدی 🌼 (حیدر) 🌺 بسیجی عبدالحسین جعفری🌼 (حسین) 💐 @dashtejonoon1🌼💐
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است🕊 🌹 والامقام 🌹 شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : 🌷 بسیجی مرتضی خادمی 🍀 (احمد) ـ 17 ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی مرتضی خدادادی 🍀 (محمدجعفر) ـ 17 ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی حسن رضایی 🍀 (رضا) ـ 21 ساله - نجف آباد ـ خیر آباد 🌷 بسیجی اکبر سلیمانی 🍀 (اصغر) ـ 16 ساله - نجف آباد ـ صالح آباد 🌷 بسیجی مهدی واثقی 🍀 (نصیر) ـ 19 ساله - اصفهان 🌹 سالگرد 🌹 آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 احساس می کنم که گم شده ام ... می شود مرا کنید گم شده ام ... در کجا، نمیدانم ... بیش از همه در خودم ... شما را به آن سربندهایتان کنید ... آخر که چه ؟ مگر نه این است که از خاک آمدم و به خاک می روم؟ پس چه بهتر که خاکی بروم دیگر تحمل ندارم قلبم پر از حُب دنیاست چشمانم که هنوز گریان است دستانم هنوز به سوی شماست پاهایم هنوز در راهتان است گوشهایم هنوز نوایتان را می شنود پس تا دیر نشده به داد این تن برسید ... ، تفحصم کنید شما را به قسم کنید ... ارسالی از اعضاء http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 پدر بر پیکر پسر روضه می خواند و می گفت: دوست داشت اگر می کشد، صهیونیست بکشد و اگر کشته شود به دست صهیونیست ها کشته شود. می گفت مادرش برایش دعای می کرد. http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹