eitaa logo
⛔ هوس/online ⛔
4هزار دنبال‌کننده
539 عکس
153 ویدیو
14 فایل
کاری از کانال #دختران_چادری #بزرگترین کانال #حجاب در ایـران '@clad_girls' ⊹ ⊹ ⊹ ❖ بر روی‌ خرابه‌هایِ‌خاطراتــ‌ تلخ‌ شما؛ پلی میسازیم به نام #تجربه؛ برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته↻✨ ارسال سوال و ارتباط با ما↓ @clad_girls14
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ [📝🖇] <___از تاریکی....تا.... پاکی___> چشمم خورد به پیام تو یه کانال نوشته بود هرکاری کردی نمازتو بخون نماز بلندت میکنه بد ترین گناهم کردی نمازتو بخون نماز یکی از پل های ارتباط با خداست پل که بریزه سقوط میکنی همون موقع ساعت بالای گوشیمو نگاه کردم دیدم زده ساعت ۱۶ هنوز آفتاب بود پس نمازم قضا حساب نمیشد پاشدم دوییدم سمت سرویس شروع کردم به وضو گرفتن تو آینه خودمو نگاه کردم اشکام ریخت به خودم گفتم من با این پرونده سیاه چطوری؟ یه صدایی از درون گفت به کارت ادامه بده وضوتو بگیر وضو گرفتم و رفتم وایستادم به نماز خوندن وقتی وایستادم به تکبیر گفتن یاد وقتی افتادم که هشت سالم بود و عاشقانه نماز میخوندم اشکام ریخت قامت بستم نمیتونم بگم اون نماز چه لذتی داشت انقدر چسبید بهم انقدر خوشمزه بود برام وقتی سجده میرفتم حس میکردم شونه هام سنگینیش میره بعد ها یه جا خوندم پیامبر ص فرمودن وقتی کسی سجده میکنه گناهاش از رو سرش میریزه راس میگفتن من هروقت سجده میکردم حس سبکی بیشتر میشد نمازم که تموم شد تسبیح سجاده رو برداشتم شروع کردم به کنار زدن دون های تسبیح و گفتن تسبیحات خانم فاطمه زهرا گم شدم بین دونه های تسبیحم هر دونه ای که میرفت کنار و به دنبالش دونه بعدی رو میزدم کنار اشکام می‌ریخت سرمو بلند کردم تابلو گوشه اتاقم 🔴👇👇 ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️ http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
✉️ از طرف استاد عرفانی ✍ سلام و ارادت نایب الزیاره همه عزیزان کانال هوس آنلاین در سفر زیارتی اربعین هستم.🙏
💌 کنترل ذهن از مهم ترین راهکارها برای جلوگیری از گناهه. 🔴👇👇 ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️ http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772
✨ [📝🖇] <___از تاریکی....تا.... پاکی___> نوشته بود اسلام علیک یا ابا عبدالله شدت گریم بیشتر شد تو دلم گفتم امام حسین دستامو بگیر من تو باتلاق دنیا گیر کردم😭 همینو گفتم و سرمو گذاشتم رو مهر گریه میکردم گریه ای از جنس دلتنگی شده بودم مثل دختر بچه ای که تو میدون مین گم شده به خودم قول دادم نمازمو بخونم به خودم قول دادم توبه کنم و برگردم بلند شدم سجادمو جمع کردم رفتم نشستم روی میز تحریرم کشوی میز تحریر باز کردم یه کتاب بود که خواهرم برام از شلمچه آورده بود منم که اهل کتاب نبودم نوشته بود ابراهیم هادی یک به خودم گفتم ابراهیم هادی ؟ درشو باز کردم شروع کردم به خوندن... انقدر غرق قشنگی و خالصی مرد تو قصه شده بودم که ساعت از دستم در رفته بود صدای اذان مغرب به گوشم میخورد کتابو گذاشتم زمین و بلند شدم:) دوییدم برا وضو گرفتن وضو گرفتم و وایستادم به نماز وقتی نماز میخوندم دیدم در اتاق باز شد فهمیدم مامانمه یهو گفت واقعا داره نماز میخونه؟ عجیب بود براشون چون من نماز نمیخوندم اصلا تقریبا ۸ سال نماز نمیخوندم شایدم بیشتر نمازم که تموم شد تسبیحات حضرت فاطمه رو گفتم و بستمش و رفتم ادامه کتاب رو بخونم... اون روز دوشنبه بود مسجد جشن داشت و صبح که بلند شدم برم استحمام کنم وقتی اومدم بیرون باز هم شیطون لعنتی گولم زد و خود.ار....کردم... 🔴👇👇 ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️ http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772