eitaa logo
چند بیت روضه ای ناب
455 دنبال‌کننده
11 عکس
5 ویدیو
1 فایل
شعر های ناب که میشه در مناجات ها و روضه ها خواند شما هم برام شعرهاتون از خودتون یا از دیگران که بقیه هم استفاده کنند رو برام بفرستید @sobbohsobboh110
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگها صورت او را عوضم بوسیدند تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند داشت می رفت به میدان قد و بالایی داشت عمه هایش همگی دور سرش گردیدند سرو من تشنه به میدان شهادت می رفت خواهرانش عوض ابر بر او باریدند پیرمردان همه گفتند رسول الله است جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند نمک زندگی من پسرم بود ولی نمک زندگی ام را به زمین پاشیدندم جلس ختم گرفتیم کنار بدنش عوض فاتحه خوانی همگی رقصیدند هفت بار از جگر سوخته ام ناله زدم مرد و نامرد همه غربت من را دیدند آمدم جمع کنم زندگی ام را از خاک دسته جمعی به من و گشتن من خندیدند
تقصیر ماست آقا از تو خبر نداریم حتی به خیمه ی تو راهِ گذر نداریم شرمنده ایم اگر که در محضرت فقیریم چیزی برای عرضه جز چشم تر نداریم «یابن الحسن‌کجایی؟ مُردم از این جدایی» ما را ببخش این قدر بی تو خوشیم و خوشحال اصلاً برای دوری خونِ جگر نداریم تو همنشین مایی، ما همنشین اَغیار حالِ گناه داریم اشکِ سحر نداریم دستی بکش سرِ ما، هر چند رو سیاهیم ما غیرِ خانه ی تو جایی دگر نداریم مانندِ کودکی که دستش به دستِ باباست تا به خودِ قیامت دست از تو بر نداریم این روزها شدیداً دلتنگِ کربلاییم اما هزار افسوس اذن سفر نداریم آه از همان زمان که، خواهر به روی تل گفت ما را ببین برادر معجر به سر نداریم شاعر: سید پوریا هاشمی
پشت زمین شکست و دل آسمان گرفت بی‌تو بهار ، حال و هوای خزان گرفت خوشبخت آن کسی که سر سفره‌ات نشست از خیمه‌گاه عرشی تو ، آب و نان گرفت گریان ورق زدی و دریغ از دعای عهد پرونده معاصی ما ، از تو جان گرفت برگرد بیقرار بگو جَدّیَ الحسین جدی که تیر پیکر او رانشان گرفت سالار زینب از نفس افتاد روی خاک گودال گریه کرد و غمی بی‌کران گرفت از حال رفت حضرت زهرا به قتلگاه این جای مرثیه نفس روضه‌خوان گرفت غارت تمام شد ولی ای وای جلوه کرد انگشتر عقیق دل از ساربان گرفت اربابمان بدون کفن ماند روی خاک این داغ صبر از دل صاحب زمان گرفت
افطارها به کام دلم زهر می‌شود آقای ما گرسنه و تشنه شهید شد
دستی اگر دارم به دامان تو دارم چشمی اگر دارم به احسان تو دارم از سفره‌ای جز سفرۀ تو نان نخوردم من هرچه دارم از سرِ خوان تو دارم این زندگی با پای تو مردن می‌ارزد جانی اگر دارم به قربان تو دارم از معجزات گریه بر شاه غریب است جایی اگر در بینِ یاران تو دارم تا کِی بگویم العجل؟ پس کِی می‌آیی؟ عمری‌ست در دل، داغ هجران تو دارم هجران دلم را بُرد تا کنج خرابه این روضه را از چشم گریان تو دارم :: بابا شبیه تو پُر از دردم، کجایی؟! برگرد که امید درمان تو دارم قرآن بخوان اینجا که دیگر خیزران نیست که خاطره از صوت قرآن تو دارم دیدم به دست شمر، تار گیسویت را مرثیۀ موی پریشان تو دارم چشمم دوباره خوب می‌بیند؛ عزیزم! امشب که نور از روی تابان تو دارم
🤲دعای در ماه رمضان ◾با ذکر روضه😢 به حال خسته من کن تفضلی امشب به حق عمه سادات حضرت زینب به بنده‌ای که همه راهها بر او سد شد گناههای فراوان او که بیحد شد بخاطر گل روی علی ببخش مرا و یا به چادر خاکی حضرت زهرا به حق مادر سادات و صورت نیلی به چشمهای کبود و ز ضربت سیلی به خون محسن ششماهه بر در و دیوار به خون سینه‌ی زهرا و آتش و مسمار به ناله‌های حسن در میان آن کوچه به خون فرق شکسته به مسجد کوفه قسم به پیکر گلگون مجتبی یارب دعای ما به اجابت رسان همین امشب به ناله‌های رباب از غم علی اصغر به پاره‌های تن در عبا که شد پرپر بدستهای علمدار  و مشک بی آبش به ماه خانه‌ی ام‌البنین و مهتابش به قاسم و به زهیر و حبیب و عبدالله به حُّر و حضرت مسلم به خون ثارالله به قتلگاه و به تل و به مقتل ارباب خدا مرا به نگاه محبتت دریاب صدای پای نگارم بگوش میآید تمام عالم هستی بهوش میآید میان روضه به لب این دعا و زمزمه‌ام ز راه میرسد آخر امید فاطمه‌ام به بیت چهاردهم بند بند من چون نی نوا گرفته و راه حرم نماید طی که اربعین برسم من پیاده در حرمت ز لطف مادریت از صفا و از کرمت
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در کجایی ای تمام هست ما یابن الحسن ای امید شیعیان ،ذُخر ِخدا یابن الحسن ماه قرآن آمده، ای تالی اش بنما ظهور کن تلاوت با نوای جان فزا یابن الحسن دیده ی آلوده ام،یک لحظه رویت را ندید لایق دیدار خود کن دیده را یابن الحسن من گنه کردم ولی توبه نمودی جای من چشم پوشیدی همیشه از خطا یابن الحسن با نگاه تو رود بالا دعای نوکرت بر ظهور خود تو هم بنما دعا یابن الحسن چشم دریایی بده بر من که در شب های قدر خون بگریم در عزای مرتضی' یابن الحسن اولین مظلوم عالم بود و در بین نماز شد سرش بشکسته از تیغ جفا یابن الحسن در حقیقت کشته ی مسمار درب خانه بود قاتلش شد کوچه و چل بی حیا یابن الحسن غسل بازوی شکسته جان حیدر را گرفت درد هجر فاطمه شد بی دوا یابن الحسن آخرش راحت شد از درد فراق فاطمه با شهادت حاجتش گشته روا یابن الحسن گفته ای هر جا شود حرف از عمویت حاضری پس به بزم روضه ی سقّا بیا یابن الحسن بر زمین خورده به صورت در کنار علقمه چون که دست او شده ازتن جدا یابن الحسن بعد از آن که کشته شد تنها علمدار حسین در یم خون جدّ تو زد دست و پا یابن الحسن ارباً اربا شد تنش با نیزه و شمشیر و تیر پیکرش شد زخمی از سنگ و عصا یابن الحسن رأس او از تن جدا و بر روی سرنیزه رفت پیکرش در بین صحرا شد رها یابن الحسن ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
چشم خود را باز کن ای دل ضیافت راببین سفره اش اندازه دنیاست وسعت راببین فکر سرمای زمستان باش فرصت اندک است از همین امروز فردای قیامت را ببین صاحب سفره کریم است و به دنبال گداست تو فقط او را صدایش کن اجابت را ببین هر که هستی هر چه هستی بر کسی مربوط نیست سوی تو باز است آغوشش محبت راببین گرچه خیلی بی وفایی دید اما باز هم دستگیری میکند از ما رفاقت را ببین معصیت میگیرد و خوبی به جایش مبدهد در ازای قطره اشکی تجارت را ببین در جهان فانی ما نیست خیری بی حسین نان خور شاه شهیدان باش برکت راببین راه من سوی تباهی بود سوی او نبود ناگهان چشمم به پرچم خورد قسمت را ببین نوکر عاصی او گر راهی دوزخ شود زود بانگی میرسد برگرد حضرت را ببین روز محشر که بیاید روضه خوان او خداست اشک ریزش مادرش زهراست هیات را ببین تحت امرش بود باران و برای جرعه ای منت از دشمن کشید اوج مصیبت را ببین ساربان با اینکه دیر آمد به دیدارش ولی دست پر برگشت از مقتل کرامت را ببین آه بعد از بوسه شمشیرها از صورتش دخترش نشناخت بابا را جراحت را ببین دشمن بی رحم بین یک طبق آورده بود راس سالار شهیدان را احانت را ببین دخترش روی کبودش را نشان داد و بگفت بین من با مادرت حالا شباهت را ببین روی لبهای پدر وقتی که خون تازه دید روی لبهای خودش کوبید غیرت را ببین با لب خونی لب خونِ پدر را بوسه زد بعد از آن دق کرد آداب شهادت را ببین نبمه های شب شبیه فاطمه تشییع شد روی دست عمه هایش آه غربت را ببین علی ذوالقدر
ای روضه هات مرکز خیرالعمل حسین ای خون بهات خالق عزُّ و جل حسین من زنده ام همینکه تو را گریه می کنم من زنده می شوم به سلامٌ علی الحسین فارغ ز عشق بود دلم، تا تو آمدی با تو شدم به عاشق بی دل بدل حسین مثل حبیب، مثل غلام سیاهتان مهرت گرفته قلب مرا هم بغل حسین شوریِ اشک ماتم عظمات کرده است تلخی روزگار مرا چون عسل حسین یک آن، زهیر می شود آنکه نگاه تو داده به چشم او پدرانه محل حسین "صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین" این واقعیت است نه ضرب المثل حسین "ما را بس است تا به قیامت همینکه کرد چشم تو یک نگاه به ما در ازل" حسین این روضه یادگار بماند از این غزل: زینب رسید و سوخت دلش روی تل... حسین حسن_کردی
ای از ازل به مهر تو دل آشنا حسین وی تا ابد لوای عزایت به پا حسین هر ماه در عزای تو، ماه محرّم است هرجا بود به یاد غمت کربلا حسین امواج اشک از سر هفت آسمان گذشت آن دم که کرد جسم تو در خون شنا حسین حسرت برم به مُحتضری، کاخرین نفس روی تو دید و خنده زد و گفت: یا حسین من کیستم که گریه کنم در عزای تو گریند روز و شب به غمت انبیا حسین خون آب غسل و کفن گَرد رهگذر تشییع توست زیر سُم اسب ها حسین سنگم اگر زنند، به جایی نمی روم آخر تو خود بگو که روم در کجا حسین؟ تن خسته، پشت خم شده، بار گنه به دوش رحمی به حال «میثم» بی دست و پا حسین استادحاج غلامرضاسازگار
با لب خشکیده ام دادم سلامی بر حسین باز هم با روضه اش از روزه استقبال شد مادری قامت خمیده اشکهایم را خرید دست گیرم روضه خوان روضه ی گودال شد
رمضان گشته ولی حالِ مُحرّم داریم آری، با هر عطشی یادِ حسین میافتیم