🌹جانباز بالای 70 درصد ، بانو « سیما ملک فر » ، مادر شهیدان «محمدحسن، مریم، معصومه و محسن» فرهاد
❤️ همسر زنده یاد جانباز سرافراز علی فرهاد
✅الگویی بی نظیر در صبر و شکر
✅الگویی بی نظیر در مادر بودن و همسر بودن
✅الگویی بی نظیر در عشق و محبت و زندگی
✅ الگویی بی نظیر در امید و توکل
زینب واره بانویی که شاید در دزفول و خوزستان و ایران که در جهان اسلام نمونه و نظیری ندارد
برای آشنایی بیشتر با او این پست 👇🏻🔻👇🏻 را مرور کنید
🎁 پست فوق ویژه الف دزفول
1️⃣📶📶بازنشر به مناسبت سالروز شهادت شهدای خانواده فرهاد
❤️🌷🌷🌷🌷من در ۲۳ سالگی مادر چهار شهید شدم
✍🏻 روایتی کمتر شنیده شده از بانوی جانباز 70 درصد دزفولی که مادر چهار شهید است
🌴 روایت بانویی که 43 سال است با یک پا و یک دست و ده ها جراحت دیگر زندگی می کند و شکر از زبانش نمی افتد . . .
☀️ بارها و بارها در کلاس های تدریسم و در سخنرانی هایم او را معرفی کردم و در معرفی ایشان مردم را شوک زده و متحیر دیدم و گله مند از اینکه چرا چنین سروی تا کنون به مردم معرفی نشده است؟ از طرفی مردم شماطتم می کردند که چرا این جانباز یکتا و یکدانه و بی مثال در دنیا را در الف دزفول معرفی نکرده ای؟
✅ قسمت اول این روایت شگفت را در الف دزفول بخوانید 👇🏻
🌎 https://alefdezful.com/1j2b
✅ قسمت دوم این روایت شگفت را در الف دزفول بخوانید 👇🏻
🌎 https://alefdezful.com/tty8
✅آخرین این روایت شگفت را در الف دزفول بخوانید 👇🏻
🌎 https://alefdezful.com/fzk8
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | ایتا | تلگرام | اینستاگرام
⭕️ بسم الله الرحمن الرحیم
🎁 تقدیم به اسطوره صبر، جانباز و مادر چهار شهید دزفول، خانم سیما ملکفر در سالروز شهادت فرزندانش
از میان درخت توت بزرگ
میتراود صدای گنجشکان
میچکد عطر برگ نارنجی
روی نمناک، سایه ی ایوان
خاطراتی عجیب میپیچد
توی گوش نگاه یک مادر
پای مصنوعیش کنارش بود
چشم او هم شبیه مادر تر
خاطراتش ز زندگی سرشار
عصر اردیبهشت را گشتند
بچه ها یک به یک ز کنج حیاط
سمت مادر به شوق برگشتند
باز اینور نشسته معصومه
گرم شور سه سالگی دختر
نوحه میخواند گوییا میگفت
من نمیبمت اَیا مادر
دور باغ حیاط میگشتند
آنطرفتر محمد و مریم
با رضا که پسرعموشان بود
شعر میخواند نایشان بی غم
چشم لیلای ناز نه ساله
به همه نور عشق می تاباند
لب مادربزرگ با شادی
ان یکادی برایشان میخواند
پدر اما دلش پر از آشوب
گفت: معصومه این چه شعری بود
از خداحافظی نگو دختر
غم برای تو هست خیلی زود
زنعمو دخترش به آغوشش
مهری چار ماهه را خواباند
وقت پرواز من شده لالا
آخرین شعر را برایش خواند
رفت بابا وضو بگیرد که
مسح پایش همیشه باقی ماند
موشک آمد صدا، تپش، آوار
حال و آینده را به خود لرزاند
بازی بچگانه شان سر خورد
تا بزرگی جاودان بودن
بچه ها یک به یک شهید شدند
باز شد راه آسمان بودن
مادری ماند زیر آواری
که پر از تکه های فرزند است
پا و دست و سر و تنی زخمی
داغ هایی که بر دلش بند است
محسنش در وجود او پر زد
کودکی که نخورده شیرش شد
شیعه این است در جنینی هم
شاه کرب و بلا امیرش شد
زن تازه جوان قصه ی ما
شد به یک دم شکسته موی سپید
نام او بعد از آن صبوری بود
لقبش مادر چهار شهید
پدری زخم خورده بر پا ماند
روی آوار خانه ی عشقش
چشمهایش که مات فاجعه بود
جگرش را نشاند در آتش
ماه ها می گذشت و زن زخمی
در دلش بذر مرگ را میکاشت
فکر می کرد آخر راه است
زندگی رسم دیگر اما داشت
روزها که هنوز جنگی بود
امن، تنها عمیق زیرزمین
مرد زخمی تن زنش را برد
روی دوشش ز پله ها پایین
روی آوار خانه شان ماندند
عشق تنها پناه دلها بود
خطر و داغ و زخم و ناچاری
و خدایی که باز پیدا بود
تن جانباز زن توانا شد
معجزه اتفاق می افتاد
کودکان رزق والدین خودند
رزقشان را خدا به آنها داد
پنج فرزند تازه آمد و شد
زندگیشان دوباره پر رونق
پای مادر اگر چه جامانده
پشت او بود دست یاری حق
سالها رفته و دوباره شده
بیست و دوم ز ماه دوم سال
زن نشسته دوباره می آیند
یک به یک روح بچه ها خوشحال
باز انگار خنده پیچیده
بی حضور صدای موشک و دود
پدری نیست تا بگوید هی
غم برای تو هست خیلی زود
روز صبر است قصه ها جاری ست
خون چکیده به روی تلوزیون
داغ دزفول تازه در غزه ست
قلب مادر نشسته باز به خون
شاعر : سرکار خانم زهرا آراستهنیا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | ایتا | تلگرام | اینستاگرام
دکتر مسعود پزشکیان در پیامی درگذشت مادر بزرگوار شهیدان دیانتی را تسلیت گفت.
متن پیام رئیس جمهور به شرح زیر است؛
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
درگذشت حاجیه «خورشید خانم علی کرمزاده»، مادر بزرگوار شهیدان سرفراز عبدالحميد، عبدالرحيم و حبيب دیانتی را به مردم شهیدپرور استان خوزستان و به ویژه خانواده مکرم این مرحومه مغفوره، تسلیت عرض میکنم.
این بانوی فداکار و صبور که در سایه اعتقاد و ایمان راسخ به آموزههای متعالی اسلام، در دامان پاک خود فرزندانی مجاهد تربیت و برای دفاع از استقلال و کیان کشور روانه میدان جهاد و شهادت نمود، نام نیکاش در دفتر زرین دفاع مقدس برای همیشه ماندگار بوده و به یقین در سرای باقی هم جایگاهی رفیع خواهد داشت.
با ابراز همدردی، از درگاه خداوند رحمان برای این مادر مومنه علو درجات و همجواری با فرزندان شهیدش و برای عموم بازماندگان معزز ایشان صبر و سلامتی خواستارم.
مسعود پزشکیان
رئیس جمهوری اسلامی ایران
🏴 حاجیه "خورشید خانم علی کرم زاده" مادر شهیدان والامقام «عبدالرحیم، عبدالحمید و حبیب دیانتی» شنبه گذشته ، دارفانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.
🔻👇🏻 این پست را در الف دزفول ببینید 🔻👇🏻
🌎https://alefdezful.com/?p=12818
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | ایتا | تلگرام | اینستاگرام
#شهدای_بیت_المقدس
🎁 روایت شهید ابراهیم غریبی
🌴چند دقیقه بعد به احمد که داشت از کنار سنگر رد می شد گفتم: « با اون گلوله تانک کسی از بچه ها زخمی شد؟ » اشک توی چشمان احمد حلقه زد و با بغض گفت: «ابراهیم . . . ابراهیم غریبی» پرسیدم:« ابراهیم! زخمی شد؟» دستش را تا نزدیک گردنش بالا آورد و با اشاره به من فهماند که سر ابراهیم . . . .
🎁 روایت شهید ابراهیم غریبی را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/bgot
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | ایتا | تلگرام | اینستاگرام
🕌 الی بیت المقدس . . .
✍🏻خاطرات شفاهی آزاده سرافراز «محسن فرزان پور» از عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر
⭕️ « محسن فرزان پور ». متولد ۱۳۴۴. بچه های خاک جبهه خورده قبلاً « محسن هرچه فروش» صدایش کرده اند.
🌹 محسن از بچه های مسجد آل عبا بود که در سال ۵۸ قدری با بچه های کمیته انقلاب اسلامی دزفول حشر و نشر داشت و قدری هم با بچه های ذخیره سپاه دزفول رفت و آمد !
1️⃣ اولین بار، سوم مهرماه ۱۳۵۹ یعنی همان روزهای اول شروع تجاوز رژیم بعث عراق ، با یک بار مهمات اعزام شد به جبهه عین خوش و این اولین تجربه اش در آن میادین آتش و خون و عاشقی بود .
✅ بعد از آن محسن شد پایه ثابت واحد عملیات و هر بار در یک جبهه اسلحه دست گرفت. در پدافندی شوش، کرخه،عنکوش، صالح مشطط، دشت عباس و . . .
🌴او سپس شد نیرویی از دریای گردان بلال دزفول و تا فرماندهی گروهان هم رزمندگی کرد و در عملیات های مختلف توی میدان بود تا عملیات رمضان .
☀️ آقا محسن فرزان پور یا همان هرچه فروشِ بچه های جنگ ، در ۲۴ تیرماه ۱۳۶۱ اسیر دست بعثی ها شد و بعد از ۸ سال اسارت در ۳۱ مردادماه ۱۳۶۹ با مدال آزادگی ، برگشت به شهر و دیارش.
✍🏻 از زبان آقا محسن قدری از عملیات بیت المقدس روایت خواهیم کرد.
✳️ قسمت چهارم :
معلوم نبود نیروهای گردان در چه فاصله ای از ما قرار دارند . تصور می کردم شاید هم کلا عملیات شکست خورده و نیروها تا رودخانه عقب نشینی کرده اند. همه اینها از ذهنم می گذشت. فقط می دانستم باید به طرف شرق برویم .
همیشه یک قطب نمای ارتشی همراهم بود و البته جهت یابی را هم خوب یاد گرفته بودم. خدا رحمت کند مرحوم زنده یاد نعمت الله کفشیری را که در زمان آموزش های دوره ذخیره سپاه این چیزها را به ما آموزش داده بود .
ساعت ها طول کشید تا به یک خاکریز رسیدیم و صدای مبهم سربازانی را می شنیدیم ، اما نمی دانستیم دوست هستند یا دشمن! با احتیاط کمی نزدیکتر شدیم و متوجه شدیم که فارسی صحبت می کنند و سربازهای ایرانی هستند. تعدادی از نیروهای ارتش بودند. نگهبان های آن ها ابتدا فکر کردند ما دشمن هستیم و نزدیک بود به ما شلیک کنند . بعد که متوجه شدند ما ایرانی هستیم و وضعیت تشنگی و خستگی نیروها را دیدند با کلمن های آب خنک از ما پذیرایی کردند و من آن مانده آب ته قمقمه را با خیال راحت بر زمین ریختم .
شب را در آنجا پیش برادران ارتشی گذراندیم و صبح روز بعد به محل باقیمانده گردان بلال برگشتیم. یادم میآید با اولین کسی که آنجا برخورد کردم، سید عزیز قلندری(شهید) بود! او در حالی که یک دوربین عکاسی در دستش بود به محض دیدن من از دور آمد و گفت حرکت نکن و عکسی از من گرفت و گفت در گردان همه فکر می کردند همگی شما شهید شده اید.
پس از اینکه جاده اهواز خرمشهر در شب دوم عملیات بیت المقدس تصرف شد و رزمندگان اسلام بر آن مستقر شدند ،گردان بلال با توجه به اینکه تعداد زیادی شهید و مجروح داده بود، زمانی که پشت جاده مستقر بودیم برای ترمیم آن ، نیروهای باقیمانده یکی از گردان ها را به ما دادند تا گردان بلال تکمیل شود .
در روزهایی که پشت جاده اهواز خرمشهر مستقر بودیم ، پاتک های دشمن چندین بار انجام شد و توسط مقاومت رزمندگان روی جاده ، متوقف شدند. فشار زیادی روی نیروها بود علاوه بر آتش سنگین توپخانه دشمن ، نیروهای زرهی عراق چندین بار هجوم آورده و پاتک کردند ، در آن چند روز گه گاهی برای بررسی و یا جلوگیری از پاتک دشمن به همراه تعداد کمی از نیروها برای کمین زدن به جلوی جاده در حدود صد الی دویست متری و بعد از ریل آهن اعزام می شدیم .
در یکی از این موارد ، به یک نفربر آسیب دیده عراقی برخورد کردیم که زنجیر آن پاره شده بود و درب عقبش باز بود ، وقتی داخل نفربر رفتم ، یک جلد قرآن مجید که چاپ عربی خاصی داشت پیدا کرده آن را با خودم برداشتم.
پس از چند روز پدافند در روی جاده اهواز خرمشهر خبر رسید که برای مرحله دوم عملیات باید آماده شویم . در توجیه عملیات گفتند که ما باید حدود چهارده کیلومتر راهپیمایی کنیم تا به نوار مرزی خودمان برسیم و پس از آن حدود دو تا سه کیلومتر حد فاصل نوار مرزی ما تا نوار مرزی عراق است که باید پیشروی کرده روی نوار مرزی عراق مستقر بشویم .
ادامه دارد...
👇🏻🔻 مشاهده مطلب در الف دزفول 👇🏻🔻
🌎https://alefdezful.com/?p=12805
🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | ایتا
#شهدای_بیت_المقدس
🌴قرعه کشی
✍🏻 روایت هایی از شهیدمحمود یوسفی بمناسبت سالروز شهادتش
🌹 شهید کاوندی اجازه حضور دو برادر همزمان در جبهه را نمی داد. به همین دلیل دو برادر هرکدام اصرار داشتند که آن یکی بماند و خود به جبهه اعزام شود وهیچکدام هم کوتاه نمی آمدند تا اینکه قرار شد برای اعزام یکی از دو برادر، قرعه کشی شود.
☀️در آغوش خودم به شهادت رسید. آخرین حرف های محمود در آن لحظات تلخ و نفس گیر این بود . . . .
🌷روایت شهادت محمود یوسفی را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/eogt
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
سایت الف دزفول | ایتا