«او با من است»
گاهی قلم خسته نیست بلکه توان حجم این همه کلمات را ندارد.
گاهی تار و پود کاغذ از سنگینی اشک و کلمه از هم نمیپاشد بلکه صبوری میکند.
گاهی بغض انقدر گلویت را میفشارد که کلمهها اشک میشوند، مجالی به جوهر قلم نمیدهند تا آنها را بر کاغذ بچیند.
گاهی قلم در دست میلرزد، تمام صفحات را سیاه چروکی میشوند، از بس مینویسی، مچاله میکنی آخر سر هم سطل زباله نوش جان میکند.
چه بگویم از حال دل، قلم و کاغذ که سکوت اختیار کردند.
می دانم، غرق کلمات باید شد باید خواند، دید و نوشت آنچه خواندی و دیدی و شنیدی!
من سالهاست پی چیزیم که در دیار بود ولی ندیدم؛ بلکه احساسش کردم همیشه کنارم بود و هست، هرچه نوشتم او در دلم جاری کرد.
نویسندگی، نعمت بزرگیست (شوق پرواز) قدر این نعمت را بدان.
«نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
و ما به او از رگ گردنش نزدیکتریم. ایه ۱۶ سوره ق»
#سیده_موسوی
کپی📛🚫
#نویسندگی
#الله
#شوق_پرواز
https://t.me/ShugheParvaz
https://eitaa.com/ShugheParvaz
ای مالک!
آدم #ترسو را،
در مشورت کردن، دخالت نده؛
که روحیهات را سست میکند!
_ امیرالمومنینعلیعلیهالسلام
| نهجالبلاغه،نامه۵۳
@ShugheParvaz
تصور کنید یک تکه یخ روی میز جلوی شما قرار دارد. اتاق سرد است و میتوانید نفس کشیدن خودتان را ببینید. در حال حاضر دمای اتاق منفی ۵ درجه است. دمای اتاق به شکل بسیار آرامی بیشتر می شود: منفی ۵ درجه، منفی ۴ درجه، منفی ۳ درجه...
تکه یخ همچنان روی میز جلوی شماست: منفی ۲ درجه، منفی ۱ درجه، صفر درجه...
هنوز هیچ اتفاقی نمیافتد. سپس در دمای ۱ درجه، یخ شروع به ذوب شدن میکند. یک تغییر یک درجه ای که به نظر هیچ تفاوتی با درجه حرارت قبل از آن ندارد، باعث تغییر بزرگی شده است.
لحظات با شکوه، اغلب در نتیجهی بسیاری از اقدامات قبلی هستند
در مراحل اولیه و میانه ای هر تلاشی، اغلب یک دره ناامیدی وجود دارد.
شما انتظار دارید که به صورت خطی پیشرفت داشته باشید و ناامیدکننده است که تغییرات در روزها، هفتهها، و حتی ماههای اول چقدر بیاثر به نظر میرسند. احساس میکنید به جایی نمیرسید
اما این اصل را به یاد داشته باشید: قدرتمندترین و ماندگارترین نتایج زود به دست نمیآیند.
📕 #خرده_عادتها
✍🏻 #جیمز_کلییر
@ShugheParvaz
💚 تو شروع نکردهای، او تو را صدا زده!
✨ نکتهی اول در «سلوک» همین است که بفهمی تو شروع نکردهای؛ او تو را صدا زده و تو را میخواهد.
💚تو هنگامی که در میان تمام دعوتکنندهها قرار گرفتی و با گوش دلت شنیدی که نفْس تو را میخوانَد، شهوت، غضب و اوهام تو را میخوانند، دنیا تو را میخواند، ماشینها و موتورها تو را میخوانند، استخرها و توپها تو را میخوانند، غذاها و رنگارنگها تو را میخوانند... در این هنگام که ازدحام دعوتها را دیدی و اقتدار دعوت حق را در میان تمامی دعوتها یافتی که او بینیاز، تو را میخوانَد تا به تو ببخشد و دیگران میخوانند تا از تو بگیرند، چگونه میتوانی لبیک نگویی و به سوی او نیایی؟/
📚کتاب نامه های بلوغ
#استاد_علی_صفایی_حائری