❤️قسمت صد و شش❤
.
روی صورتش دست می کشم:
"یک عمر من به حرف هایت گوش دادم...حالا تو باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه می گویم.
از همین چند روز آن قدر حرف دارم از خودم، از بچه ها.....
محمد حسین داغان شده، ده روز از مدرسه اش مرخصی گرفتم و حالا فرستادمش شمال
هر شب از خواب می پرد، صدایت می کند.
خودش را می زند و لباسش را پاره می کند.
محمد حسن خیلی کوچک است، اما خیلی خوب می فهمد که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند.
هدی هم که شروع کرده هرشب برایت نامه می نویسد. مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر می زند."
اشک هایم را پاک می کنم و به ایوب چشم غره می روم: "چند تا نامه جدید پیدا کرده ام. قایمشان کرده بودی؟ رویت نمی شد بدهی دستم؟"
ولی خواندمشان نوشتی:
"تا آخرین طلوع و غروب خورشید حیات، چشمانم جست و جو گر و دستانم نیازمند دستان تو خواهد بود. برای این همه عظمت، نمی دانم چه بگویم، فقط زبانم به یک حقیقت می چرخد و آن این که همیشه #همسفر_من باشی خدا نگهدارت.....همسفر تو ....ایوب"
قاب را می بوسم و می گذارم روی تاقچه
😢
.
❤️قسمت صد و هفت❤️
.
از ایوب هر کاری بر می آید. هر وقت از او کمک می خواهم هست. حضورش فضای خانه را پر می کند.
مادرش آمده بود خانه ما و چند روزی مانده بود. برای برگشتنش پول نداشت. توی اتاق ایوب سرم را بالا گرفتم: " آبرویم را حفظ کن، هیچ پولی در خانه ندارم."
دوستم آمد جلوی در اتاق: "شهلا بیا این اتاق، یک چیزی پیدا کردم."
آمده بود کمکم تا بخاری ها را جمع کنیم.شش ماهی بود که بخاری را تکان نداده بودیم. زیر فرش یک دسته اسکناس پیدا کرده بود. ایوب آبرویم را حفظ کرد.
توی امتحان های محمد حسین کمکش کرد.
برای خواستگارهایی که هدی از همان نوجوانیش داشت به خوابم می آمد و راهنمایی می کرد.
حتی حواسش به محمد حسن هم بود.
☺
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
علیرضا لباس نو نمیپوشید
میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و می گفت:
مگر شه دایما روی تشک میخوابیدند
او بسیجی به تمام معنا بود
وقتی از او میپرسیدم
در پادگان چه کاره هستی؟
میگفت : جاروکشم
شهید علیرضا شهبازی
#همسفر_من
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
زمستانهای جزیزه استخوان میترکاند
شب بود و سرما نیمه شب دیدم مقصود رفت سمت اب شروع کردبه غسل گفتم یخ میزنی؟چیزی نگفت ایستاد به نمازشب حال وهوای خوشی داشت.گفتم نمازشب که واجب نبود تو این سرما
گفت عاشق که باشی سرما و گرما دیگه روت اثری نداره,لذت عبادتت هم بیشتر میشه
شهیدمقصودصالحی
#همسفر_من
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهـید صفا مظفری:
وصیت من
این است
قرآن
بله قرآن
از اول تا آخر قرآن
ما موظفیم و شما موظفید
از اول تا آخر قرآن به آنچه که قرآن فرموده
یعنی همان فرمایشات رسول الله {ص}
و ائمه {ع} و امام خمینی عزیز
عمل کنید
#همسفر_من
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یکی از ویژگی هاش این بود که همیشه میرفت سمت اونهایی که تنهان.این ویژگی خوب رو از عشق و علاقه ی زیاد به امام_حسن علیه السلام بدست آورده بود. رضا حسش نسبت به امام حسن یه حس خاصی بود.
شـ.هید رضا دامرودی🌷
#همسفر_من
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بخشی از وصیتنامه:
برادران و دوستان
پیوسته به خدایتان بیندیشید
و لحظه ای از یاد او غافل نباشید
امروز بار این انقلاب به دوش شماست
از این امانت الهی به خوبی مراقبت کنید
هدف اصلی راکه پاکی از تمام بدی ها می باشد
فراموش نکنیدهر چه بیشتر در انجام وظایف کوشش و تلاش کنید...
#همسفر_من
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خانواده ی شهدای طریق القدس امروز ب اصفهان رفتند تا با شرکت در ویژه برنامه طریق القدس و چهلم سردار زاهدی و همسنگرانش ک در حمله ی موشکلی اسراییل ب کنسولگری ایران در دمشق ب شهادت رسیدند، باهم پیمان ببندند ک راه پدرانشان را ادامه بدهند
#همسفر_من
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📸#ببینید
حضور همسر و فرزندان شهدای راه قدس در برنامه طریق القدس ویژه برنامه چهلم شهادت سرلشگر زاهدی و همراهان وی در گلزار شهدای اصفهان
#همسفر_من
#همسفر_با_شهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh