❣ #سلام_امام_زمانم ❣
سلام بر تو♥️
ای مولایی که بیرق #هدایت
به یمن وجود #تو برافراشته است
و سینه ات 💗
مالامال از #علم_الهی است ...
💕السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ💕
#اللهـم_عجـل_لولیک_الفـرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
•🍃♥️🍃•
تمام #خنده هایم را نذر کرده ام
تا تــ🌷ــو همان باشی
که صبـ☀️ـح یکی از روزهای خدا
عطر #دستهایت
#دلتنگی ام رابه باد🍃می سپارد ...
#شهید_میثم_علیجانی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از مطالب کانال شهید
چهارشنبه های امام رضایی (ع) 🤲 🤲
اَللّهُمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المَرُتَضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ َ علي اَحَدٍ مِن اوليائِكَ
یا امام رضا (ع) نظری به ما کن🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃هربار که قلم را به دست میگیرم زمزمه ای در گوشم میپیچد، کسی سوره #عشق را در گوشم تلاوت میکند و هر آیه اش مأمن گرمابخشی میشود برای دل که سرمایش به نسیم گرم و التیام بخشی بند است که از آیه های جنون برمیخیزد😌
.
🍃به آیه بیست و هشت سوره عشق که میرسد مجنونی متولد میشود از خاکی که سیراب شده از خون #جوانانش و هزاران سرباز به خود دیده که مجنون وار بهر رزم به #قتلگاه شتافتند🕊
.
🍃و سربازی دیگر یا شاید هم عباسی دیگر برای #بانوی_کربلا، حیات یافت. در کالبدش روح دمیدند و شرح عشق گفتند که روا نباشد عاشق غیرتش را به دیوار خانه قاب کند و تماشایش کند، اصلا عاشقان را ساختند بهر فدا شدن برای عشق، برای دین، برای #حریم_حرم.
.
🍃سجاد از آنها بود که رسم عشاق را به
فراموشی نسپرده بود و غیرت #عباسبنعلی در رگهایش میجوشید که همین را هم سرمشق شاگردانش کرد تا بعد خودش #سجاد های دیگری باشند که عَلم را بردارند و برای #اسلام سربازی کنند🙃
.
🍃او زیبا گذشتن را در مکتب مولا آموخته بود و چه پایانی دلپذیرتر از پرواز به سوی آسمان آن هم از شام سرزمین #بانوی_صبر برای چون اویی که شفیع و دست گیر دوستانش بود، دوستانی که هم کلاس او در مکتب مولا بودند و همرهش در نبرد حق علیه باطل🌹
.
🍃وحالا فاطمه زهرایش به رسم دختری سی و هفتمین بهار زندگی پدر را جشن میگیرد بر سنگ سرد مزار که آخرین یادگاری پدر است و قاب عکسی که در آن پدر لبخند میزند♡
.
#میلادت_مبارک سرباز❣
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی #شهید_سجاد_مرادی
#ایام_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
حدیث از امیر المومنین علی (ع)
نماز گناهان را مانند ریزش برگ درختان فرو میریزد 🍁 🍂
نهج البلاغه ، خطبه ۱۹۹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍امام علی (ع): خصلتها و اخلاق پنهان را، معاشرت آشكار مىسازد.
⏳امروز چهارشنبه
۱ دی ۱۳۹۹
۶ جمادیالثانی ۱۴۴۲
۲۰ ژانویه ۲۰۲۱
👇به کانال شهید نظرزاده بپیوندید
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🚩روضه هفتگی🚩
💺سخنران:
حجتالاسلام فروتن
🎤مداح:
برادر گندمی
📆زمان:
پنجشنبه(۲بهمن)
⌚ساعت شروع: ۱۸:۳۰
🚪مکان:
#مشهد؛حجاب۲۱
بیت#شهید_نظرزاده(علامت پرچم)
#فقط_برادران
#هیئت_محبان_جواد_الائمه
(علیه السلام)
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🌷🍃🌷🍃
@ShahidNazarzadeh
✅تلنگر
✍️گاهی برای رهاشدن از زخم هاے زندگے باید بخشید و گذشت . میدانم ڪه بخشیدن ڪسانے ڪه از آنها زخم خورده ایم ، سخت ترین ڪار دنیاست ولــــے ، تا زمانے ڪه هر صبح چشمان خود را با ڪینه بازڪنیم ؛و آدمهاے خاطرات تلخ را زنده نگه داریم ؛ و در ذهن خود هر روز محاڪمه شان ڪنیم ؛ رنگ آرامـــش را نخواهیم دید. گــــاه ،چشم ها را باید بست و از ڪنار تمام بد بودنها گذشت
#بخشش_از_بزرگان_است
کانال شهید نظرزاده
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🌹🍃🌹🍃
➥ @shahidNazarzadeh
✨﷽✨
🌼حکایت طبیب و قصاب
✍قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند.
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد.
گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی.
گرچه لای زخم بودی استخوان
لیک ای جان در کنارش بود نان
✅ کانال شهید نظرزاده
🌹🍃🌹🍃
🆔 @shahidNazarzadeh