eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
8.8هزار ویدیو
217 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 از همه #حلالیت طلبید. لحظه آخر توی پله های اتوبوس برگشت و به #خواهرانش گفت: "جوانان بنی هاشم! علی اکبرتون رفت!" #شهید_محسن_حججی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷پس از #رفتنتان  مـــن نـہ از رفتـن ڪہ از #مانـدن مےترسم💔 مےترسـم، مـُرده بمــانم، #مُرده_بميــــــر
0⃣4⃣3⃣ 🌷 🔹 تو دوران تحصیلش📚 چه مدرسه چه دانشگاه،خیلی شیطنت داشت ...اونقدرے که از دستش خیلے شاکے بودن😅 🔹و از این بابت خیلے میشد ... با تمام این ها ، اساتیدش واسش قابل بودندو دوستشون 😍داشت ... 🔹و به خاطر تنبیه ها و جریمه ها کینه💔 و دلخورےواسش به وجود نمیومد🚫... 🔹ولی بود ... اگر شیطنتے هم مے کرد، سعے داشت ایجاد نشه👌 ...آخر سال هم میرفت از اساتید مے طلبید ... ☺️ 🔹شاید فکرش رو نمے کرد، " شلوغ مدرسه و دانشگاه " بشه 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یکی از دوستان نزدیک سردار شهید همدانی می‌گفت: #حضرت_آقا بعد از ماموریت‌ها به سردار همدانی می‌گفتند:
🔰بنده حقیر شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم رابه خوبی انجام ندادم🚫 🔰و بعضی مواقع این سراغم می آمد😔، وسوسه می شدم و نق میزدم 🔰اما خدا من را متوجه می کرد💥 وپشیمان می شدم 😞و از خدا طلب و بخشش می کردم و این اواخر هم دلم خیلی کرده بود🕊… 🔰از آقا می طلبم که نتوانستم سرباز خوبی باشم .عشق به ولایت و تبعیت از ایشان، را به همراه دارد. ♨️ گذشته بدهکار انقلابیم نه طلبکار 🔸امروز پاس صحبت یار قدیم دار 🔹فردا چه سود که بگویند “حبیب” رفت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠 ماجرای وصیت نامه ای که عمل بهش سخت بود. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 🔹بخشی
هر بار که پیش ما می‌آمد متوجه می‌شدم که تغییرات #روحی و درونی او بیشتر از قبل شده👌. تا اینکه یک روز آمد و گفت وارد #حوزه علمیه شده‌ام، بعد هم به #نجف رفت. ⚡️اما هر بار که می‌آمد حداقل یک #فلافل را مهمان ما بود. آخرین بار هم از من #حلالیت طلبید. با اینکه همیشه خداحافظی👋 می‌کرد، اما آن روز طور دیگری #خداحافظی کرد و رفت😔 #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بیسیم می‌زنند📞 که بچه‌ها در خط نیاز به مهمات دارند. #سجاد داوطلبانه برای بچه‌ها مهمات می‌برد. آن منط
7⃣5⃣6⃣ 🌷 💠آخرین لحظات جدایی...  💢آن من خوابم نبرد تا صبح گریه کردم😭. هانیه خواب بود. رفت یک دل سیر بوسش کرد. حامد بیدار بود. من قرآن📖، آب و گل را آماده کردم تا بدرقه‌اش کنم. 💢گریه امانم نداد😭. را از زیر قرآن رد کردم. گفتم: برو دست (س) به همراهت. مراقب خودت باش. او هم دم در آسانسور ایستاد 👤و به من گفت: تو هم مراقب باش. 💢دیگر نتوانستم تا محوطه بروم و با او آنجا خداحافظی👋 کنم. صدای می‌آمد که با او خداحافظی می‌کردند. سلام و صلوات بود و . این لحظات من را یاد دوران دفاع مقدس و رزمنده‌ها می‌انداخت. 💢خیلی لحظات سخت و نفس‌گیری بود. صدای خنده‌هایی😄 که از بر لب داشت را هرگز فراموش نخواهم کرد🚫. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نقاشی #چشمان تو را تا ڪہ خدا کرد گشتند ملائڪ همه #مبهوتِ نگاهت آیا ملکی تو ؟بشرے تو؟تو ڪہ هستی؟ ک
1⃣7⃣8⃣ 🌷 💠همسران شهدا 🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاج‌حسین داشت. کنارقبرشهید چند دقیقه‌ای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: این قطعه است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک می‌سپارند. 🔰نمی‌دانستم در برابر حرف چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به می‌رفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دم‌دسـتی و را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند. 🔰اما که می‌خواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️ گفت: «من عطر نزده‌ام🚫» 🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با به ترمینال رفت. مادرشان مـی‌گفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی می‌داد 🔰چند مرتبه خواستم به بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـی‌دهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم می‌گفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان 🌷 را می‌داد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود. 🔰مـوقـع خـداحافظی به گونه‌ای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: چرا اینگونه خداحافظی می‌کنی⁉️ ، نگاه دل کندن است 🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه کرد. گفت: چطور نگاه کنم که احساس نکنی حالت است؟! امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشک‌های من😭 نبود. 🔰وقتی می‌خواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به نیا❌ و . برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید. 🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیله‌ای جا نگذاشته‌ای که به برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه ، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از بود. شروع کردم بی‌قراری کردن و حرف از زدن. 🔰گفت: نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش می‌آید که ما را دوشنبه🗓 برمی‌گردانند. شاید تاآنروز با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا هست برایم بزن😢 🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف ‌هایش بوی و خداحافظی👋 می‌داد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، ؛ معراج شهدای تهران🌷، سه‌شنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر آرام گرفت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣3⃣به یاد #شهید_ایوب_رحیم_پور 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
... 🌺غسل کرد و از همه گرفت و با همه خداحافظی کرد و گفت بچه ها من دیگه برنمیگردم، 🌺همه و دستش انداختند و با میگفتند: ایوب برو برگردی؛ ولی اون گفت: من میبینم که برگشتنی نیستم منتظرم نباشید ... 🌺کسی نکرد ... اما سحرگاه، بعد از همه که اون شب توی اون خونه با پروردگار خودش انجام داد، برنگشتنش رو به همه دوستانش کرد ... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#حجاب🌺🍃 یکبار ازش پرسیدم چرا اینقدر گرفته ای؟ گفت خیلی از وضعیت #حجاب خانوم ها توی تهران ناراحتم و
🍃🐚🍃🐚🍃🐚🍃 💢هادی مثل ما نبود که تا یک اتفاقی می‌افتد بیاید برای همه #تعریف کند. هیچ وقت از اتفاقات #نگران‌کننده حرف نمی‌زد. #آرامش در کلامش جاری بود. 💢برادرش می‌گفت: «نمی‌گذاشت کسی از دستش #ناراحت شود، اگر دلخوری پیش می‌آمد #سریعاً از دل طرف درمی‌آورد. . 💢هادی به ما می‌گفت یکی از خاله‌هایمان را در کودکی ناراحت کرده، اما نه ما چیزی به خاطر داشتیم نه خاله‌‌مان. ولی همه‌اش می‌گفت باید بروم #حلالیت بطلبم. هیچ‌وقت دوست نداشت کسی با دلخوری از او جدا شود» #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻شهیدی که امام زمان(عج) برایش سربند بست. #شهید_سیدمیرحسین_شبستانی🌷 #بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarza
2⃣7⃣9⃣ 🌷 🔻شهیدی که (عج) برایش سربند بست! 👇👇 🔰چند ساعتي مانده به عمليات «والفجر4»، هوا به شدت سرد، ابرهاي سياه، نم نم بارون، هواي دل بچه ها را و کرده و هر کسي در فکر کاري بود. 🔰يکي اسلحه اش را روغن کاري مي کرد، يکي نماز مي خوند. ذکر بود و زمزمه و يک جور ميقات. همه گرد هم مي چرخیدند تا از همديگر بطلبند. هر کسي به توانش و به قدر . 🔰از هر کسی می پرسیدم و رد می شدم. داشتم با یکی از رزمنده ها بر سر این که چگونه آدم ها اراده خودشون را وقت مقتضی از دست می‌دهند بحث می کردم که توجه ام را جلب کرد 🔰 بود بچه گنبد کاووس، از لشکر 25 کربلا داشت در به در دنبال سربند يا زهرا(س) مي‌گشت، اومد پيش ما دو نفر و من بهش گوشزد کردم که همه براي ما هستند. 🔰ميرحسين گفت: درست مي گويي، آفرين، اما بدان که هر کسي به فراخور حال و دلش. ما سادات، مادرمان الزهرا(س) هستيم. 🔰من ديشب عجيبي ديدم، آقا (عج) باشال سبز رنگي به گردن، سربند يا زهرا(س) را بسته به پيشاني ام و بهم گفت: من را به برسان، بگو قدر خودشان را بدانند. 🔰من حالي غريب پيدا کردم و اشک نم نم مي چکید. بعد از هم جدا شدیم طولي نکشید که وقت رفتن رسید. 🔰توي کانال نشسته بودیم، زمزمه بچه ها بلند بود و باران نم نم مي بارید. سيد ميرحسين، يا فاطمه زهرا(س) به بسته بود و جلوي ستون به سمت منطقه موعود عملياتي پيش مي رفتیم. ساعاتي بعد، رمز عمليات خوانده شد و ديگر همه از هم جدا شدیم. 🔰جنگ سنگين میشود...😔 سید میرحسین شبستانی «متولد 1348» بعدها در عملیات کربلای 4 در منطقه عملیاتی جنوب جزیره ام الرصاص، بر اثر خمپاره به ، به فیض می رسد. 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
يک خانمي آمد و همينطور به #تصوير شهيد نگاه ميكرد و #اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت. بعد جلو آمد
✍بار آخری که می خواست برای مبارزه با #داعش اعزام شود، #وصیتنامه اش را تکمیل کرد و از وسایل شخصی خود هر آنچه را که دوست داشت به دیگران #بخشید! 🌸چند تا #چفیه دور دوخته و زیبا داشت که به طلبه ها بخشید. از همه #حلالیت طلبید. 🌸از یک شیخ نجفی قبری در #وادی_السلام برای خودش گرفته بود که هر #سحر به آنجا میرفت و مشغول #عبادت و دعا میشد‌. 🌸معمولا وقتی جای مهمی می رفت، #بهترین لباس هایش را می پوشید‌. برای آخرین سفر هم بهترین لباس هایش را پوشید و به سمت #سامرا حرکت کرد ... 📚پسرک فلافل فروش #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷 #شهید_سامرا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷 🔹اهل ذکر بود. گاهی به #شوخی می گفت: من ۲۰۰۰ تا یا حسین حفظ هستم😅 یا می گفت: امروز هزار بار
7⃣0⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰در میان فیلم ها به خیلی علاقه داشت. سی دی📀 فیلم را تهیه کرد و برای خانواده پخش نمود📽 🔰خواهرش می گفت: من مدتها فکر می‌کردم💭 هم مثل آدم‌های درون فیلم، هر شب با موتور🏍 و با دوستانش به (س) می‌رود. صحنه‌های این فیلم همه‌اش جلوی چشم‌های من است. همه‌اش نگران بودم می‌گفتم نکند هادی با محتوای فیلم اتفاقی نباشد⭕️ 🔰هادی مثل ما نبود❌ که تا یک اتفاقی می‌افتد بیاید برای همه تعریف کند. از اتفاقات نگران‌کننده😰 حرف نمی‌زد. در کلامش جاری بود. 🔰برادرش می‌گفت: کسی از دستش ناراحت شود، اگر دلخوری🙁 پیش می‌آمد از دل طرف درمی‌آورد. هادی به ما می‌گفت یکی از خاله‌هایمان را در کودکی ناراحت کرده💔 اما نه ما چیزی به خاطر داشتیم نه . 🔰ولی همه‌اش می‌گفت باید بروم بطلبم. هیچ‌وقت دوست نداشت کسی با دلخوری از او جدا شود💕 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در تمام طول مسیر از #مولایش اذن خواست و دعای حضور و افتخار سربازی✌️ #قنوت هایش در گوش هفت آسمان می
📜 🌹به نام خدای مدافعان حرم🌹 🔸ما را آفریده‌‌اند              🔸اصلاً برای آفریده‌‌اند 🔰عازم سفری هستم🚌.ج به رسم چند خطی را در کمال صحت جسمی و روانی👌 از خود به می‌‌گذارم. 📝خیلی وقت بود که تو این هوا برایم سخت شده بود😪 هوایی پر از ✘ریا، ✘دروغ، ✘نفاق و ✘دورویی. برای کمال و رسیدن به راهی جز رفتن نیست🚫 و عبور کردن از تن و نفس... که اگر بمانی نفس می‌‌شوی. 📝خسته شده‌‌ام از ، از کسالت، از خمودی و از یک‌‌نواختی. از این‌‌که بنشینم و هر روز خبر دوستان و هم‌‌لباس‌‌هایم👥 را بشنوم😔 تا این‌‌که این مجال . 📝از همه کسانی که در طول این سال و شش ماه و پانزده روز 🗓برایم زحمت کشیدند ممنونم و از همه آنان همین‌‌جا می‌‌طلبم🙏 📝از دوست و رفیق و نارفیق و... می‌‌طلبم. از حلالیت می‌‌خواهم که فرزند خلفی برایش نبودم😔 ازش می‌‌خواهم خانم حضرت زینب(س)را و اسوۀ خودش قرار دهد. 📝امیدوارم (س) عنایتی کنند تا من به هدفی🎯 که از ورود به داشته‌‌ام و آن هم تنها خواستن شهادت🌷 از خداوند بود، نایل آیم. 📝کوچک‌‌تر از آن هستم که کسی را کنم اما همه را به صداقت، محبت و دعوت می‌‌کنم و از آنان می‌‌خواهم فریب مال دنیا را نخورند❌ که این مال فناپذیراست. به قول اگر دوست داشتند نفری یک روز و یک برایم بخوانید. «از همه حلالیت می‌‌خواهم.» 1394/08/15 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh