🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهدا که رفتن پریدن ازهفت آسمون مادرای شهدا موندنو #خاطراتشون #عکس بچه هاشونو هرجاکه میرن می برن
#شهـیــــد_گمنـــــامــ🕊🌷
○نمیدانست وقتی دارد پشت سرت آب💦
میریزد #آخرین_بار است
○نمیدانست وقتی برگشتی و نگاهش کردی👀
آخرین بار بود.⚡️اگر میدانست آنقدر به
تماشایت مینشست که او را هم با خود #ببری
○مادر نمیدانست #سفارشاتت به ما برای
چیست⁉️
○مادر نمیدانست نگاه نگرانت👀 از گوشه
چشمانت #به_ما برای چیست⁉️
○مادر نمیدانست چرا #درحال_رفتن برگشتی و
نگاهش کردی⁉️
○مادر نمیدانست خداحافظیِ👋 بی برگشت
چیست😔
○ #مادر نمیدانست😔...
⚡️اما حال خوب میداند
✓خوب میداند #تنهایی چیست
✓خوب میداند دلتنــ💔ـگی چیست
✓خوب میداند #استخوان ندیده چیست
✓خوب میداند تشیع بی جنازه⚰ چیست
✓حال خوب از بر است #پدربودن را
آن روزها فقط شنیده🎧 بود
⚡️اما حال با #تمام_وجودش لمسش کرده
#کاش_مادر_میدانست😔 ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یکی از دوستان او خواب #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) را دیده بود. حضرت به او گفته بودند: «مرحله اول عمل
7⃣6⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰همیشه به من میگفت که او را از زیر قرآن📖 رد کنم. تصمیم گرفتم تا برای #آخرین_بار او را از زیر قرآن رد کنم.
🔰وقتی #تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد #حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم📖 را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم.
🔰گفتم که این قرآن را روی صورت #مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه⏰ نشده بود که #دهان و چشم😌 مصطفی بسته شد.
🔰همانجا گفتم: «میخواستی در #آخرین لحظه،♨️ "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که #شهدا_زنده_هستند؟
🔰همه اینها را میدانم. #من_با_تو زندگی میکنم مصطفی😍».
راوی:همسر شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
غبطه رهبری به شهید
براي #آخرين_بار وقتي مي خواست عازم بوسني و هرزگوين شود تا به مسلمانان مظلوم آن ديار كمك نمايد
محضر #مقام_معظم_رهبری رسيد.
معظم له از ايشان پرسيدند: چند وقت مي خواهي در بوسني بماني❓
و او گفت: برای خدمت میروم و #قصدبرگشتن ندارم❌.
آقا فرمودند: به اين فهم و شعور تو #غبطه مي خورم.
طلبه شهید
#شهید_محمدحسین_نواب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh