eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31.3هزار عکس
9.1هزار ویدیو
221 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰برای تشکّر ... یه روز دیدم در می‌زنند رفتم پشت در، دونفر بودند. یکی‌شون گفت : منزل صیادشیرازی همین جاست؟ دلم هری ریخت. گفت: جناب سرهنگ براتون پیغام فرستادند و بعد یه پاکتی بهم داد ، اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم ، هنوز فکر می‌کردم خبر شهادتش رو برام آوردند ، دیدم توی پاکت یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر و داخل آن نوشته بود: «برای تشکر از زحمت‌های تو ، همیشه دعات می‌کنم» از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد... به نقل از مرحومه عفت شجاع همسر شهید سپهبد 🌷 در سفر آخرت نگاه و دعای همسر شهیدت بدرقه‌ی راهت بانو 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | راز شهادت آرزوی شهادت،آرزوی کسانی‌است که به بلوغ رسیدند. 📰 آیت الله علی فروغی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺لحظاتی از زیارت خادم الرضا(علیه‌السلام) شهید سید ابراهیم رئیسی در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) از نگاه دوربین‌های مداربسته‌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 ابراز ارادت شهید حزب‌الله به سیدعبدالملک الحوثی 🔰 شهید محمد شقیر از شهدای راه قدس حزب‌الله: درود بر مردم عزیز یمن... مایه افتخار ماست که دوشادوش شما می‌جنگیم. دوست دارم به سیدعبدالملک بدرالدین الحوثی بگویم: خداوند روز قیامت شما را روسفید کند، شما پشتیبانی پاک، مهربان و شجاع هستید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽نماهنگ 🌹شهید مدافع‌حرم سرهنگ شهید سعید شاملو، متولد هشتم اسفند سال۱۳۴۶ در ملایر استان همدان، رزمنده دفاع مقدس و از یاران و فرماندهان گردان۱۵۱ مسلم‌بن‌عقیل در دوران دفاع مقدس بود که با شروع تهاجم تکفیری‌ها به حریم آل‌الله، با وجود اینکه بازنشسته سپاه پاسداران بود اما داوطلبانه برای اعزام به کشور سوریه ثبت‌نام نمود و بعنوان پاسدار تخریبچی به این کشور اعزام شد. او در جنوب حلب سوریه، فرماندهی تخریب قرارگاه نصر۳ را برعهده داشت و سرانجام، نوزدهم خردادماه ۱۳۹۵ براثر منفجرشدن مین تله‌گذاری‌شده توسط تکفیری‌ها در حلب سوریه به شهادت رسید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
" ادیبی طالقانی " شهیدی که مزار ندارد 🔹ادیبی طالقانی تنها شهید روحانی البرز در قیام ۱۵ خرداد است که در دفاع از مرجعیت به پا خاست و غریبانه به شهادت رسید و امروز مزاری از او به یادگار نیست. 🔹با تلاش شیخ علی رزاقی از روحانیون روستای ناریان طالقان بخشی از لباس‌های شهید ادیبی طالقانی از حکومت پهلوی پس گرفته شد. شاهدان عینی می‌گویند که اثر ۶ گلوله بر پیراهن آن شهید وجود داشت. 🔹حسن خلق، شب‌زنده‌داری، ساده زیستی، عدم استفاده از وجوهات شرعی، تعصب دینی، آشنایی با جریان‌های سیاسی و مذهبی و اصرار بر انجام دقیق و مستمر امور عبادی و مذهبی از ویژگی‌های اخلاقی شهید ادیبی طالقانی بود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⏪ رسول الله فرموده اند تَرک کردن نماز صبح : نور صورت نماز ظهر : بركت رزق نماز عصر : طاقت بدن نماز مغرب : فايده فرزند و نماز عشاء : آرامش خواب را از بين میبرد. نماز اول وقت خواندن نشان بندگی است. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣️پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: 💎 را با وضوی کامل و شاداب در وقتش به جای آور که تأخیر انداختن نماز بدون جهت، باعث غضب پروردگار است. 📚وسایل الشیعه جلد۳ ص۸۱ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸 شهیده جهاد تبیین و عفاف و حجاب [همیشه به یاد مرگ باشید تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد . نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی امام‌مان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی (عج) باشید.] بخشی از وصیتنامه شهید ه زینب کمایی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نشد یک لحظه از یادت جدا دل زهی دل آفرین دل مرحبا دل.. روزتون شهـدایی 🌹 یاد همه عزیزان آسمانی صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁 عاشقانه‌ای برای تو 🍁 قسمت3 چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ... 🍁قسمت4 بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت، اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ... رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... 🍁شهید طاها ایمانی 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا