#دلنـوشتہ
تـاریـخ معـاصر؛ معجزهےچـشمانـَت بود!🌙
ڪہ نسـل هاےبعد؛
ورَق میـزنـند تمامِ رشادت هایـَت را
💕نمیـدانمـ #تـولـد خودت را تبریڪ بگویـمـ یـا تولـد هزاران نفـر آدمــ بے سروپـایـے شبیـهه خودمـ را 🙂
#چشـمانتـ دسـتِ آخر #معـجـزه ڪرد✨
سنـَدش، دلـهاے شـیدایـے ڪہ هیـچ ڪجا خریـدارے نشد الّا بـہ #نگاهـت💜
#تـولدتمبارڪقهرمانِبےنظیرمـ😍🎈
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
7⃣9⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
👈 #شهید_محسن_حججی❤️🕊
💠 پیگیـر #شهــادت بــود ...
🔹محسن #پیگیـری خاصے براے شهـادت داشت، عیـد با خانمش آمد پیش من خیلی نصیحتش ڪردم ڪہ محسن نمیخواهد، تو بچہ داری و… هیچ جورے توی ذهنش نمیرفت...
🔸روز آخرے ڪہ آمد پیش من، گفت: « حاجـی، چرا من نمیتوانم بروم؟ چرا کارم جور نمیشود کہ بروم؟» گفتم: «محسن، یڪ جای ڪارِت #گیر دارد؛ مثل مایی. برو آن گیـر را درست ڪن.» باتعجب گفت: «من فهمیدم کجای کار گیر دارد: #مـادرم راضی نیست!»
🔹من هم میدانستم که نمیرود پیش مادرش تا #رضایت بگیرد؛ گفتم: «پس برو رضایتش را به دست بیـاور.» احساس هم ڪردم کہ نمیرود. ولے با مادرش کہ صحبت ڪردیم، میگوید کہ رفته آنجا، بہ دست و پای #مـادر افتاده و گریه شدید ڪرده که از #گریهاش پاهای ایشان #خیس میشده است.
🔸به مـادر #التماس ڪرده است: «اجازه بده من بروم.» مـادرش هم میگوید: «برو؛ ولے شهید نشو » ڪہ محسن در جواب گفته است:
«نه، من میروم؛ ولی #عزیز میشوم مادر.»
✍ راوی : جناب حمید خلیلی
( مدیر انتشارات شهید ڪاظمی )
#شهید_محسن_حججی🌷
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
چـــادر ٺـو
عَلَم این جبهۂ جنگ نرم اسٺ
علمـدار حــیا❣
☝️مــبادا دشمن،
چــادر از سـرٺ بردارد
گردان فاطمــے💚 باید
با چادرش، بوے یـاس💐 را در شــهر پخش ڪند
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_17376165.mp3
زمان:
حجم:
3.66M
۲۱ تیرماه
روز ملی حـ❤️ـجابــ و عفافــــ
بر همهٔ گلهای محجبه
مدافعان حریم حضرت زهرا
(سلام الله علیها) مبارک باد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣8⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 🔹دانشجوی 23 ساله رشته کامپیوتر💻 بود 🔸بسیجے هم بود ، یا یک چهره معصوم و حزب ا
8⃣9⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🌹شهید حجت الله رحیمی🌹
🔹یک روز قبل از #شهادتش🕊 یعنی چهارشنبه اهواز بودم، ساعت حدود 10 یا 11 بود به #حجت زنگ زدم ☎️که میخواهم برایت ماشین بخرم کی میآیی⁉️ اصلاً خوشحال نشد‼️ گفت تا ببینم چه میشود. به هیچ عنوان برای مال دنیا ارزشی قائل نبود.❌
🔸فردای آن روز یعنی #پنجشنبه تلفن همراهم زنگ خورد که امام جمعه و فرمانده سپاه، بچههای بنیاد شهید و... میخواهند به #منزل ما بیایند، 15 نفری بودند اول فکر میکردم بحث انتخابات است بعد که آمدند، تازه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده گفتند: حجت... 😞گفتم خوش به حالش، خودش هم میدانست که این بار به شهادت میرسد.😔💚
#شهید_حجت_الله_رحیمی 🌸
#شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 9⃣2⃣ 💠 قبرش را از قبل انتخاب کرده بود 📌خاطره ای از #شهید_جواد_محمدی_منفرد🌷 👆عکس باز
🌷 #یاد_یاران 0⃣3⃣
💠 پاداش گمنامی
📌خاطره ای از
#شهید_محسن_حججی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻خاطره ای از #شهید_محسن_درودی🕊❤️ شادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh ⬇️⬇️
9⃣9⃣1⃣#خاطرات_شهدا 🌷
💠 چشم برای گریه
🌷چشماش #مجروح شد و منتقلش کردند تهران
محسن بعد از معاینه از دکتر پرسید :
" آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه .. ؟
میتونم دوباره با این چشم #گریه کنم ؟ "
🌷دکتر پرسید :
" برای چی این سوال رو میپرسی پسر جون .. ؟ "
محسن گفت :
" چشمی که برای #امام_حسین ' علیه السلام ' گریه نکنه به درد من نمیخوره ... "
#شهید_محسن_درودی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh