eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
9هزار ویدیو
219 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃وجب به وجب این خاک، با خون شهدا حفظ شده است. چه هشت سال جنگ که گوشه گوشه خاک با گوشت و پوست و خون شهدا عجین شده و چه پس از آن که جان خود را برای حفظ این خاک فدا کردند. 🍃فرقی نمی کند باشند یا سرباز. در وجود همه رگ غیرت و مردانگی وجود دارد و هرگاه خطری قسمتی از این خاک را تهدید کند جان بر کف آماده اند. 🍃مرتضی حیدر زاده هم یکی از سربازان بود که در دفاع از وطن جانش را فدا کرد و شهد شهادت نصیبش شد. مدافع وطن شد و عاقبت بخیر. کاش حافظ خون شهدا باشیم.... ذره ذره این خاک بوی می دهد💔 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ شهریور ۱۳۸۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : سورک 🕊محل شهادت : سردشت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ♡آوینی نصوح انقلاب ماست♡ 🍃احتیاج به یک بارقه‌ی نور و مسیحایی داشت تا راه بشناسد، شناخت و در مسیر، پیشتاز شد به سمت شهر. 🍃همه ما ادعای درستی پیمایش مسیر را در غب‌غب خود داریم و زور می‌زنیم مسیر خود را تلقین کنیم بر اطرافیان، که من بر طریق اعلی هستم، شاید بخاطر این تلاش می‌کنیم اشتباه بودن مسیر را نپذیریم، چون از راهی که آمده‌ایم و که کشیده‌ایم می‌ترسیم که بیهوده بوده باشد. 🍃اما آنگاه که دم مسیحایی و اتمسفر خون و را دید و صوت ربنای را به چشم دید و به گوش شنید، بی ترس از راه آمده و قهرمانانه مسیر درست را پذیرفت تا از آن به بعد و استوار قدم بردارد. تا نه دلش لرزان باشد نه گام هایش🌹 🍃رسید به دیدگاهی که گفت شاید امام زمانم از سیگار کشیدنم راضی نباشد. مچاله کرد و تعلقش را، و پرتاب... 🍃شد صوت شناخت ما از بوی باروت و خون و خاک و و نگاشت آنچه را که در مکاشفه‌های ذهنش کرد. 🌺به مناسبت سالروز ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۱ شهریور ۱۳۲۶. شهر ری تهران 📅تاریخ شهادت : ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ 📅زمان انتشار : ۲۰ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا(س) 🕊محل شهادت : فکه، خوزستان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید سید مرتضی آوینی🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⚘﷽⚘ 🌹: محمد غفاری 🍃 : حسین 🌷 : همدان 🌼: ۱۳۹۰/۶/۱۳ 🌸 : ۱۳۶۳/۱۰/۳۰ ☘: سردشت و در تپه جاسوسان 🌺: ۲۷ سال 💐 : گلزار شهدای همدان 📚: پرواز در سحرگاه 🍃 🌷شهید محمد غفاری در ۱۳ بهمن سال ۱۳۶۷ ( و چند روز بعد از ایام فاطمیه) به دنیا آمد. وقتی به تقویم نگاه می اندازیم او درست مصادف با شهادت (علیه السلام ) به دنیا آمد و بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند. عجیب است که او و امام هادی (علیه السلام) شد.🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❤️ ❤️ اما نباید انقدر خودخواه باشم من وقتی علی رو میخوام باید به خواسته هاشم احترام بذارم تصمیم گیری خیلی سخت بود تو همون حرم به خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرم نمیدونم چرا احساس میکردم آخرین کربلایی که با علی اومدم همه جا دستشو محکم میگرفتمو ول نمیکردم _ دل کندن از آقا سخت بود ما برگشتیم اما دلمون هنوز تو بین الحرمین مونده بود اشک چشمامو خشک نشده بود و دلمون غم داشت رسیدیم خونه به همین زودی دلتنگ حرم شدیم حال غریب و بدی بود انگار مارو از مادرمون به زور جدا کرده بودن _ علی بی حوصله و ناراحت یه گوشه ی اتاق نشسته بود و با تسبیح بازی میکرد رفتم کنارش نشستم نگاهش نمیکردم تسبیح رو ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتی آهی کشیدو گفت:اسماء خدا کنه زیارتمون قبول شده باشه و حاجتامونو بگیریم میدونستم منظورش از حاجت چیه با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علی - جانم اسماء چشمام پراز اشک شدو گفتم: حاجت تو چیه - با تعجب بهم نگاه کرد _ بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگه نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم - ازم فاصله گرفت و گفت:خوب من خیلی حاجت دارم قابل گفتن نیست چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتن نیست دیگه باشه بلند شدم برم که دستمو گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند بینمون سکوت بود سرمو گذاشتم رو سینش و به صدای قلب مهربونش گوش دادم نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد چطوری میتونستم بزارم علی بره ، چطوری در نبودش زندگی میکردم؟؟ اگه میرفت کی اشکامو پاک میکردو عاشقانه تو چشمام زل میزد؟؟ کی منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم؟؟ پنج شنبه ها باید باکی میرفتم بهشت زهرا؟؟ دیگه کی برام گل یاس میخرید؟؟ سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده چرا چند وقته اینطوری شدی!؟ به علی نمیخوای بگی میخوای با اشکات قلبمو آتیش بزنی - اشکامو پاک کردم و باصدای آرومی گفتم:کی میخوای بری کجا؟؟ - سوریه... باتعجب نگاهم کردو گفت: سوریه - نگاهش کردم و گفتم:آره،من میدونم که میخوای بری - فقط بگو کی چیزی نگفت - زدم به شونش و گفتم:علی با توام اشک تو چشماش حلقه زده و گفت:وقتیکه دل تو راضی باشه - برگشتم ، پشتمو بهش کردم و گفتم: - إ جدی ؟پس هیچوقت نمیخواد بری دستشو گذاشت رو شونمو منو چرخوند سمت خودش اومد چیزی بگه که انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس ، هیچی نگو علی تو که میخواستی بری چرا اصلا زن گرفتی ... چرا موقع خواستگاری بهم نگفتی اصلا چرا من علی چرا ؟! _ دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم اولا که هر مردی باید یه روزی زن بگیره دوما که اسماء تو که خودت میدونی من عاشقت شدم و هستم باز میپرسی چرا من ؟؟؟ اون موقع خبری از رفتن نبود که بخوام بهت بگم الانش هم اگه تو راضی نباشی من جایی نمیرم _ آره من راضی نباشم نمیری اما همش باید ببینم ناراحتی بادیدن عکس یه شهید بغضت میگیره یعنی من مانع رسیدن به آرزوت بشم من خودخواهم علی ؟؟؟ _ اسماء چرا اینطوری میکنی نمیدونم علی ، نمیدونم... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیا موعود هنگام قیام است ✨جهان مجروح یک جو التیام است زمان لبریز شوق‌و است ✨ بر رجعتت امّیدوار است بیا امروز روز عشق❤️است ما را ✨علمدار😍 تو در صدر است ما را ❣️✨ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸کافی‌ست که را باز می کنی لبخندی😊 بزنی جانم ... 🍃صبــح 🌥که جای را دارد .ظهر و عصر و شب 🌙هم بخیـر می شود ... 📎🌺🌱 🌸سڼڳۯټ ڂٳڷي نىښت 🍃سڑدأڔ ڋڸۿا 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ازآن‌زمان‌کہ‌نگاهم‌بہ‌نگاه‌توگره‌خورد تمام‌آرزویم‌این‌شده‌است کہ‌کاش‌میشددنیارا ازقاب‌چشم‌های‌تو‌دید... همان‌چشم‌هایےکہ‌غیرازخداراندید...(:' 🌿! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید علیرضا کریمی💐 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃٢٢ شهریور سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را گذاشتند. 🍃فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند. 🍃 روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم." 🍃علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. 🍃در آخرین دیدار با اش به مادر می گوید: "ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم." 🍃درسال ۱۳۶۲ عملیات والفجر۱ منطقه عملیاتی فکه در هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین." 🍃علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود. 🍃۱۶ سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز تشییع می شود. 🍃در وصیتش چه شیرین آورده، "هرگز آنان که در راه کشته می شوند مرده نپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند."♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٢ شهریور ۱٣۴۵ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ فروردین ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh