eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
8.9هزار ویدیو
217 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ #سلام_امام_زمانم❣ لحظه لحظه بوى #ظهور مى آید عطر ناب #گل🌸 حضور مى آید سبز مردى از قبیله #عشق ساده و #سبز و صبور مى آید... #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجــ🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اینکه برای #زحماتی ک همسرتون💞 میکشه ازش #تشکر میکنید خیلی خوبه... 💥اما تشکر فقط #زبانی نباشه❌ گاهی
💠محبت به همسر و خرید گل🌺 💟شهید سیاهکالی سعی می کردند #محبت خود به همسرشان را به صورت عملی نشان بدهند، به گونه ای که رفتارشان خود یک منظومه و #سبک_زندگی خاص بود که حتی زوج های دیگر نزدیک به ایشان را #تحت_تاثیر قرار می داد 💟یکی از کارهایی که ایشان در آن مداومت داشتند خرید #گل بوده است، به گونه ای که بعد از هر ماموریت یا مسئول شب که در پادگان به عنوان شیفت شب می ماندند، هنگام بازگشت به منزل برای #همسرشان شاخه گل تهیه می کردند. 💢مثل #شهدا باشیم 👈 #شهید می شویم #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #شهید_مدافع_حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣ در سراپرده خود آن چشم به راه! ! نفَسى اسبِ تجلّى زين كن ⇜كه زميــ🌎ـن گوش به زنگ ست ⇜و زمان🕰 ! دمى از ابر برون آ⛅️ كه بُوَد 💕 منظومه امكان، نگران، 🌷ای باغ اولیاء 🌱تنگ شده عرصه به ما 🌷لطف کن و نما 🌱از سفر دور ... 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گفتند بعید است ولے #ما_دیدیم بیش ازهمه سلطان به گدا نزدیکست💞 ماتجربه کردیم هزاران دفعه👌 از #مشهد تو
دلا چندی‌ست #صحرایی شدی تو رفیق خوب♥️ تنهایی شدی تو بگو آن دورها👤 با کی نشستی که مثل #گل تماشایی شدی تو😍 #شهید_روح_الله_صحرایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
به مهتاب🌝 نگاه کن به ستاره و و اطلسی و رقص پروانه🦋 به روی شانه های بنگر که از راه رسیده تا من دوباره عاشقت شوم♥️ 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🍂🌼♥️🌼🍂🕊 🌴هر سفر زیارتی که می‌رفتم از خدا می‌خواستم حتی یک ثانیه بعد از #آقاموسی نباشم. یاد زیارت ج
🔸شب خیلی دوست داشتم که یک گل🌷 از گل های تابوت را بردارم. اما ازدحام جمعیت اجازه نداد. آخر شب که رسیدیم خانه🏡 صدای زنگ در آمد، یکی از همسایه ها یک شاخه از گل های تابوت⚰ را برایم آورده بود. خیلی عجیب بود، چون من به کسی نگفته بودم❌ که میخواهم. 🔹یکی از نزدیکان خواب را دیده بود که در یک دستش "فاطمه زینب" بوده و در دست دیگرش دختری که خیلی پریشان😥 به نظر می آمده و میگفته که نگران فاطمه زینب نباشید، او را سپردم به (س) 🔸این را هم گفته بود اگر به سراغ من می آیید فقط با باشید، نیازی به آوردن گل نیست❌ روای: همسر شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃از اول نامزدیمون با خودم کنار اومده بودم که من تا ابد حمید کنارم نخواهم داشت. 🍃 یه روزی از دستش م
💠محبت به همسر و خرید گل🌺 💟شهید سیاهکالی سعی می کردند خود به همسرشان را به صورت عملی نشان بدهند، به گونه ای که رفتارشان خود یک منظومه و خاص بود که حتی زوج های دیگر نزدیک به ایشان را قرار می داد 💟یکی از کارهایی که ایشان در آن مداومت داشتند خرید بوده است، به گونه ای که بعد از هر ماموریت یا مسئول شب که در پادگان به عنوان شیفت شب می ماندند، هنگام بازگشت به منزل برای شاخه گل تهیه می کردند. 💢مثل باشیم 👈 می شویم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣5⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷 🌸 #نحوه_اسارت #شهید_محسن_حججی 🔰داعش جلو و جلو تر آمد. #بالاخره #پایگاه را گ
🌷 ♨️زغال ها 🌸 انداختہ بود ؛ جوجہ 🐥ها توی آبلیمو🍋 و پیاز و زعفران حسابی قوام گرفتہ بود . تا آمدم ها را بگذارم روی منقل ، سروڪله اش پیدا شد ؛من زودتر نماز خوانده بودم ڪه رو روبہ راه ڪنم . ♨️ پرسید : داری میڪنی ⁉️ گفتم : میبینی ڪه می برای نهار جوجہ بزنیم ! گفت : با این دود و دمی ڪه راه می اندازی اگہ یہ دلش 💗خواست چی ؟اگه یہ زن حاملہ هوس ڪرد چی ؟!😒 ♨️مجبورمان ڪرد با گرسنہ بند و بساط را جمع ڪنیم و برویم جای خلوط تر .یڪ جنگلی🌳 پیدا ڪردیم ، تڪ و توڪ گوشه ڪنار فرش انداختہ بودند برای . ♨️ڪسب ڪردیم ڪه (آقا محسن اینجا مورد ؟)‌ با اجازه اش همان جا ڪردیم دور از چشم بقیہ .امیر حسین مهرابی ، دوستِ ... 🌷 📗برشی از ڪتاب سربلند 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
به مهتاب🌝 نگاه کن به ستاره و و اطلسی و رقص پروانه🦋 به روی شانه های بنگر که از راه رسیده تا من دوباره شوم♥️ 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❤️قسمت بیست و دو❤️ . سفره صبحانه که جمع شد، آمد کنارم، خوشحال بود. _ دیشب چه شاعر شده بودی، کنار پنجره ایستاده بودی. چند تار مو که از رو سریم افتاده بود بیرون، با انگشت کردم زیر روسری + من؟ دیشب؟ یادم آمد، از سرو صدای توی حیاط بیدار شده بودم، دوتا گربه به جان هم افتاده بودند و صدای جیغشان بلند شده بود. آقاجون و ایوب تو هال خوابیده بودند. نگاهشان کردم، تکان نخوردند. ایستادم و گربه ها را تماشا کردم. ابروهایم را انداختم بالا + فکر کردم خواب بودید، حالا چه کاری می کردم ک می گویی شده ام؟؟ _ داشتی ستاره ها را نگاه می کردی. نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم😄 + نه برادر بلندی، گربه های توی حیاط را نگاه می کردم. وا رفت. _ راست میگویی؟؟ + آره هنوز می خندیدم. سرش را پایین انداخت. _ لااقل به من نمی گفتی که گربه ها را تماشا می کردی. خنده ام را جمع کردم. + چرا؟ پس چی می گفتم؟ دمغ شد. _ فکر کردم از شدت علاقه به من نصف شبی بلند شدی و ستاره ها را نگاه می کردی. 😕 #چادر بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ جالب تشکر از کودک ۳ ساله ای که سر مزارش گل میذاره😍 سلام 🔹بطور اتفاقی داشتم این صحنه که کودکم گل🌺 سر مزارها میگذاشت رو فیلمبرداری🎥 میکردم که دیدم یچیزی گفت اولش متوجه نشدم، بعد که ازش که پرسیدم چی گفتی؟ گفت میگه 😢 🔹پرسیدم کی بود⁉️ چی گفت؟! گفت مهربون بود، از تو زمین گفت دستت دردنکنه برام گذاشتی. و چهره اش معلومه، به محض اینکه از کنار مزار بلند میشه با خجالت و خنده😅 تعریف میکنه 🔹به راستی که زنده هستند و نزد خدا روزی میگیرند🕊🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌹🍃🌹 ، بارانےست که بر همه یکسان مےبارد چطور بعضی ها مےکنند و بعضی چون خار... و نم نم اثری در آنها ندارد؟؟ خدایا! را تو حرَس کن درد جدا کردنشان را تحمل مےکنم التماس دعا 🙏🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh