7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 #استاد_پناهیان
⭕️ مهربانتر از مادر
🔸 روایتی از رنجهای #امام_زمان(عج) به خاطر #شیعیان
⛅️الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#خدایا
🌾تو را به مناسبتهای عزیز این ماه گرامی #قسم میدهیم
⚜این ماه را بر تمام #شیعیان جهان، مبارک و پر خیر و برکت🌸 قرار بده،
💢و در ظهور ارباب و مولای ما؛ #امام_زمان (عج) تعجیل بفرما
⚜و به ما توفیق بهره بردن از #فضایل این ماه عنایت فرما
💢و تمام #مریضها را به حرمت این ماه شفا بده🙏
⚜و #مشکلات و گرفتاری تمام شیعیان را برطرف بفرما.
#آمیـــــن_ربّ_العالمین.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهید_کانادایی
🔰مونترآل دومین شهر بزرگ #کانادا پس از پایتخت این کشور است🗺 (واقع در شرق کانادا و جنوب غربِ استان کبک).
🔰این شهر به دلیل وجود تعداد قابل توجه مهاجر ایرانی🇮🇷 و لبنانی، دارای #شیعیان زیادی است. #حمزه علی یاسین در ۲۷ ژانویه ۱۹۹۴ میلادی🗓 در #مونترآل به دنیا آمد. خانواده او اصالتا از اهالی #روستای_عباسیه واقع در جنوب لبنان هستند و از اقوام همسرِ دبیرکل #حزب_الله به شمار میروند.
🔰حمزه چند سال قبل به #لبنان برگشت و به عضویت حزب الله لبنان درآمد👌 با آغاز جنگ علیه تروریستهای وهابی👹 در #سوریه، حمزه جهت شرکت در جنگ برای دفاع👊 از حرم مطهر #حضرت_زینب_کبری(س) عازم این کشور شد و در ۲۵ جولای ۲۰۱۴ میلادی، در این جهاد مقدس به #شهادت رسید و در موطن پدریاش به خاک سپرده شد🌷
#شهید_حمزه_علی_یاسین
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
وعده ها دادم به دلـ♥️
روزی #می_آیی از سفر
کی محقق می شود‼️
این آرزوی #شیعیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 ❣مهریه مون انتخاب حسن بود... هفت سفر عشق مکه و کربلا وسوریه و... که تموم سفرها رو دوتایی با ه
#خط_خون❣
🌾بوی #شهادت می کند مستم
🌾از ازل مرا، بر مویت بستم
🍂بی قرارم من ای حسین (ع) جانم
🔰آری! این است #وعده_الهی، بازگشت همه به سوی اوست. خدای من در این لحظه که من تمام حرف هایم را به روی کاغد می آورم📝 تنها فقط خودت می دانی که چه شور و غوغایی برای رسیدن به #تو در دلم موج می زند😍
🔰تازه معنی "فزت و رب الکعبه" را که از زبان #مولا و امام اول خود جاری شده را درک می کنم. در این دنیای ناچیز که دشمن زبون، شمشیر🗡 را بر علیه #شیعیان از رو بسته، دیگر آرام و قرار ندارم.
🔰خدای من، تو از دل #بنده هایت آگاه و باخبری، چگونه می توانم ساکت نشسته و زندگیم را ادامه دهم⁉️ در حالی که جگر مولایم #امام_زمان (عج) خون است. آیا می توانم چشمانم را به روی این همه #جنایت ها که بر محبین اهل بیت(ع) می آورند ببندم😢
🔸بسیار تیغ دیدم که یکی را دوتا کند
🔹نازم به تیغ #عشق، دوتا را یکی کند
#شهید_حسن_غفاری
#شهید_مدافع_حرم🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 7⃣#قسمت_هفتم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گری
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
8⃣#قسمت_هشتم
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
💢تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.
💢 اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به #تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
💢عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
💠 چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن (علیهالسلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
💢 گریههای زنعمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
💠 روایت #عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
💢 خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
💢 دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
💢رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
💢 اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش #11قسمت_یازدهم 💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
2⃣1⃣#قسمت_دوازدهم
💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
💢 به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
💢نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که میدانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحیفداه) نداریم.
💢شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع میکردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهمالسلام) هستیم و از #حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
💠 گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه میسرود :«جایی از اینجا به #بهشت نزدیکتر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
💢شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا #شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
💢و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
💠 شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپیجی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»
💢 مردم با هر وسیلهای اعلام آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر میشد و حالا دلش پیش من و جسمش دهها کیلومتر دورتر جا مانده بود.
💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.» صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.
💢عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃اما اینبار این #شجاعت است که خود را به آب و آتش می زند که از تو سخنی به میان آورد♡
🍃انگار سلول های مغزش تمام توانشان را به روی سِن آورده اند که همه ی تو را به تصویر خاطرها برسانند🌹
🍃درست است، تو همان شجاعتی هستی که حتی آوازه اش در میان آن همه دلاوری و پهلوانی به گوش #سردار_دلها رسید❣️
🍃شجاعتی که نامش #علیرضاست، میشود گفت، لاله ای از دیار مردمان سلحشور #چهارمحال_وبختیاری.
🍃درست سه سال پیش، ۲۸ ابان۱۳۹۶
علیرضا در هشتمین اعزامش برای دفاع از حرم #عقیله_بنی_هاشم در شب شهادت #امام_هشتم بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پهلویش دستان #شهادت را به گرمی فشرد و به رفقای آسمانیش پیوست🕊
🍃به راستی ما #شیعیان چه خاطره ها با زخم پهلو داریم🥺
✍️نویسنده: #زهرا_حسینی
#شهید_علیرضا_جیلان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨هشتم شوال !
🍁همان *یوم الهدم حزین است که قلب شیعه را میشکند و آسمان وجودش را ابرآلود میکند، روزی که مظلومیت #فاطمه و شیفته شدگانش را برای هزارمین بار یادآوری میکند و نسیم غربت شان خاطر #شیعیان را مکدر می سازد😞
🍁سالیانی پیش، تفکر ارتجاعی وهابیگری به بهانه برداشت غلط از دین، مضجع شریف #ائمه_بقیع(علیه سلام) و صحابه بزرگوارشان را ویران کرد. تفکری که نشانه حماقت و #جهالت وجود های وحشی شده ای است که خود را در بند #عقایدِ جاهلیِ نشأت گرفته از #بریتانیا، این #شیطان جهان خوار، زندانی کرده اند...
🍁اما شما ای ابرهه ها، ای باقی مانده های هند جگر خوار، خوب به گوش باشید و بدانید، طوفان این کینه ی عظیم #شیعه را، روزی با عیون خویش میبینید، دیری نخواهد شد، #منتقم می آید و برای همیشه #تفکر جاهلتان را به سرای عدم واصل میکند👊
🍁آری، «شمشیر شیعه منتظر رخصت جنگ است. ما منتظر حمله ای از سوی حجازیم، تا بین بقیعش حرمی ناب بسازیم»
*یوم الهدم : بارگاهها و بناهایی بر قبور برخی بزرگان و مشاهیر#اسلام در قبرستان #بقیع ساخته شده بود که وهابیان آنها را در دو مرحله ویران کردند. بر همین اساس، #هشتم_شوال به #یوم_الهدم مشهور شده است.
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
🥀به مناسب سالروز #تخریب_بقیع
📅تاریخ انتشار: ٢٩ اردیبهشت ۱۴۰۰
#استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
#مولایغریبم
🌱 وعدهها دادم به دل
🌼روزی #میآیی از سفر
🌱 کی محقق می شود⁉️
🌼 این آرزوی #شیعیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
تعجیل در فرج مولایمان #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh