#خاطرات_شهدا📋
تغییر خصوصیات اخلاقی شهید قربانخانی پس از سفر به کربلا
🎗خواهر شهید می گوید: وقتی از سفر کربلا برگشت، مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟ مجید گفته بود: از امام حسین علیه السلام خواستم آدمم کنه ...
سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلّی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می خواند و حتّی نماز صبحش را نیز اول وقت می خواند.
خودش همیشه می گفت نمی دانم چه اتّفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم.
#شهید_مجید_قربانخانی🦋🕊
♥️•••|↫ #شهــیدانه
♥️•••|↫ #مکتب_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹تا پیش از سفرش به کربلا پسر خیلی شری بود همیشه چاقو در جیبش بود خالکوبی هم داشت خیلی قلدر بود و همه کوچک تر ها باید حرفش را گوش میدادند . مجید کسی بود که زیر بار حرف زور نمی رفت بچه ای نبود که بترسد خیلی شجاع بود اگر می شنید کسی دعوا کرده هر دو طرف را زور می کرد آشتی کنند و گرنه با خود مجید طرف بودند
وقتی از سفر کربلا برگشت مادرم از او پرسید
چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟
مجید گفت: یک نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل
و یک نگاه به گنبد امام حسین کردم و گفتم آدمم کنید.....
🌹شادی روح شهیدصلوات🌹
#شهید_مدافع_حرم ✨
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
"به نقل از خواهر شهید :
وقتی از سفر کربلا برگشت مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین(ع) خواستی؟ مجید گفته بود یک نگاه به حضرت ابالفضل(ع) کردم و یه نگاه به گنبد امام حسین(ع)، گفتم آدمم کنید.
#شهید_مجید_قربانخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
مادر شـهید مجید قربانخانی که اروزی مادرانه خودش را در معراج شـ هدا با حسرت انجام داد، مادر است ارزوهای مادرانه برای تک پسرش،
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
11.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_شناسی
#شهید_مجید_قربانخانی
نام و نام خانوادگی🌷مجید قربانخانی
محل تولد🌷 یافت آباد تهران
تاریخ ولادت🌷۱۳۶۹/۵/۳۰
تاریخ ش.هادت 🌷۱۳۹۴/۱/۳۰
محل ش.ها.د.ت🌷خان طومان حلب
مدت عمر🌷۲۵ سال
محل مزار🌷 گلزار ش.ه.دای یافت آباد
کتاب مربوط به این ش.هی.د🌷پناه- مجید بربری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یک شب آمد بخوابد دیدم روی بازویش یک عکس اژدها خالکوبی شده است. شاکی شدم به حاج مرتضی گفتم «خداوکیلی این رو از کجا گیرآوردی که بدنشم پر از نقش و ورقه». حاجی عصبانی شد و سر مجید داد زد که مگر نگفتم حواست باشه بدنت معلوم نشه بچه ها ببینند. مجید قربان خانی از صدای مداحی من در هیأت بچه های مدافع حرم خوشش می آمد آنقدر صدایم را دوست داشت که گاهی اوقات التماس می کرد برایش نوحه بخوانم و من در جوابش می گفتم «من برای تو نمی خونم اصلا اگه تو شهید بشی من به خدا و اعتقاداتم شک میکنم». مجید هم جواب داده «این خالکوبی یا فردا پاک میشه، یا خاک میشه»
روز عملیات وقتی تیر خورد متعجب بودم از کار خدا مجید داشت میرفت به آرزوش برسه ومن ول معطل مانده بودم وسط معرکه. درست بود که منم زخمی شده بودم اما زخمی شدن کجا و شهادت کجامجید حتی لحظه شهادتش بااینکه چند تیر خورده باز دست از مسخره بازی برنمیداشت. هرکسی تیر میخورد بعد از یک مدت بیهوش میشود مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یکبند شوخی میکرد و حرف میزد تا اینکه شهید شد
#شهید_مجید_قربانخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
اگر مستمندی را میدید؛ هرچه داشت می بخشید فکر نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش به آن نیاز داشته باشد.
گاهی یک روز کلی با نیسانش کار می کرد
اما روز بعد پول بنزینش را از من می گرفت!
ته و توی کارش را که در می آوردی
می فهمیدی کل پولش را بخشیده است...
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💔
روزمان را متبرک میکنیم به یاد لاتی که لوتی شد
هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه:
«وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.»
گفتم: «زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند.
چه رفقـایی و چه سفر اربعیـنی!
تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند.
مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع) کمی تغییر کرد و کم حرف شد.
هر بار هم که می رفت حرم، دیر برمی گشت؛ آنهم با چشم های قرمز.
رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش.
پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید.
پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست.
دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبـش یا حسـین یا حسـین بود و مشغول اشـک و نـالـه.
وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امـام حسین ع خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم.»
او حـرّی دیگری از نوع مدافعان حرم شده بود که فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود.
✍🏻دلم میخواهد اینجوری عاقبت بخیر بشم
دسته گلی از صلوات به نیابت از تمامی شهدا از صدر اسلام تاکنون، هدیه میدهیم محضر حضرت علی و فاطمه زهرا سلام الله علیهما
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
📚 کتاب "مجید بربری "
#شهید_مجید_قربانخانی
#اربعین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
40.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی از شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
.
.
راوی: علی زین العابدین پور
#شهید_مجید_قربانخانی
#حاج_قاسم
#حضرت_زینب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دلتنگِ توام
در دلِ تنگم
گله بسیار
دلتنگ بشو
دست از این فاصله بردار
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
قبل از اینکه بره تموم جیب هاش رو خالی کرد
هر چی پول داشت گذاشت
هر چی کارت داشت هم گذاشت
مبادا فکر کنن به خاطر پول داره میره!
﴿ #شهید_مجید_قربانخانی ﴾
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شهید
💠اخلاق خوب
اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، منیتی نداشت بدون اینکه در ظاهر بخواهد به مردم نشان دهد.
همش در نهانش بود نه آشکار
بلکه فقط بین خودش و خدایش بود.
● بدییی اگر در خانواده و دیگران می دید زود فراموش می کرد ولی خوبیشون را حسابی به خاطر می سپرد و قدر دانشان بود...
طاقت نداشت غم خانواده و یا کسی را ببیند همیشه سعی می کرد خانواده و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد.
بله! همین خوبی هایش بود که از آن یک شهید ساخت.
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh