eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
33.1هزار عکس
10.9هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ ای منتقم خون شهيدان برگرد از مشرق پر فروغ ايمان برگرد با سيصد و سيزدہ مسيحائی دم با همت و سلیمانی و چمران برگرد 🌼 🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
7️⃣2️⃣ دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان (ع) ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
▪️ارتش مقدس اثر هنرمند صادق ایرانمنش 🖌 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🌷شهید مدافع حرم«عبدالله باقری نیارکی» 🎂متولد 29 فروردین ماه سال 61 از پاسداران سپاه انصارالمهدی(ع) و اعضای تیم حفاظت بود که داوطلبانه برای دفاع از حرم ✨عقیله بنی هاشم به ✨سوریه رفته و در شب 🌙✨تاسوعا به دست تروریست‌های تکفیری در حومه شهر حلب به شهادت رسید.🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
*همسر بزرگوار شهید: 💐روزخواستگاری گفت: هر اتفاقی پیش بیاید، برای دفاع می‌روم💪 میدان*
🌸معیار های همسر شهید: ✨صداقت، ✨ایمان و ✨اخلاق خیلی برایم مهم بود، چون بقیه چیزها در زندگی، حل می‌شود.🌺 کسی که ایمان داشته باشد، همه چیز را با هم دارد.🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺اولین فرزند : محدثه سال 83 به دنیا آمد. برای آقا عبدالله فرقی نمی‌کرد بچه، پسر یا دختر باشد👌🏻. اسم را من انتخاب کردم و ایشان هم دوست داشت و با هم، هماهنگ بودیم. به هم گفتیم اگر دختر باشد اسم او را محدثه و اگر پسر باشد، علیرضا می‌گذاریم. وقتی محدثه به دنیا آمد، خیلی خوشحال بود و وقتی از بیمارستان به خانه آمدم، دیدم اتاق را تزئین کرده است.🥳⭐️🎊🎉🎈🎈🎈🎀🎀 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
زمانی که برای مراسم 🎀💍عقدمان رفته بودیم، به من گفت:«زمان عقد، دعا برآورده می‌شود، من یک آرزو دارم که دعا کن برآورده شود» 🤲🏻ولی آن موقع نگفت که دعایش چی هست و من هم با این که نمی‌دانستم آرزویش چیست، دعا کردم. بعد از تمام شدن خطبه عقد، پرسیدم چه آرزویی داری که گفت:«آرزویم این بود که 🕊✨شهید شوم.» من از این که همچین عقیده‌ای داشت، خوشحال شدم.🥰 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
...................... *🛒وقتی از خرید به منزل برگشتیم و نماز خواند، تلفنش زنگ خورد و رفت طبقه پایین تا صحبت کند و هنگامی که بالا آمد، گفت:«خداحافظ من دارم می‌روم» خیلی شوکه شدم😢😳، چون یک مرتبه بود و از قبل آمادگی نداشتم. *
بعد از بار اول دائم بی‌تاب دوباره رفتن بوداز ذوق و شوقش همه متوجه سوریه رفتنش می‌شدند🥰