🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سعادت نداشتم خیلی در معیت #علی_الهادی باشم، 💥اما همان روزها که برای اعزام🚌 تلاش میکرد، چند باری ا
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
میستایمت
که #شانههای شکوهمندت
آبروی کوهستانهاست⛰ ...
و
#اردیبهشت نگاهت😍
در چشمان هیچ #بهاری نمیگنجد❌
#شهید_علی_الهادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_عباس_آبیاری ❤️ 🔹صدای هلهله داعشی ها👹 می آید. تیر و ترکش💥 از آسمان می بارد. #محاصره تنگ تر شده
♨️توصیهاش این بود که:
↵ #همیشه مراقب هم باشید
↵و در مقابل ظلم بایستید👊
↵از #چادرتان محافظت کنید
↵با شهامت و با #غیرت زندگی کنید
↵با نان حلال زندگی کنید.
💢وقتی حرم #حضرت_زینب(سلام الله علیها) را در خطر⚠️ دید به #دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت برخواست. میگفت: نباید بیبی را تنها بگذاریم📛 باید برویم از #حرم و حریم بیبی(س) دفاع کنیم
💢 #نذر کرده بود تا وقتی حرم حضرت زینب(س) نرسیده آب خالص ننوشد🚱 چای☕️ و دوغ میخورد اما آب نه تا بالاخره در آبان۹۴ به #سوریه اعزام شد.
#شهید_عباس_آبیاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هر که از روی #ارادت پا نهـد در راہ عشق ❤️ عالمـ🌷ـی پیش آیدش ڪز هـر #دوعالم بگذرد . . . #پاسـدار_م
🍂🌼🍂🌼🍂🌼
نبودنت💕 را
با ساعت شنے⌛️
اندازه گرفته ام
یک #صحـــــرا گذشته است ...
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 خانواده موفق 👏👏👏✔️ #قسمت_بیست_و_ششم: مهربونی به غریبه ها؟! ✅🚸〽️🚸
❣﷽❣
📡
#خانواده_متعالی_در_قرن_21
خانواده موفق🔵🔰
#قسمت_بیست_و_هفتم
استاد پناهیان:
آقای اسلام زرنگه ...
ببین لبخند ژکوند میزنی ...
دل دیگرانو به دست بیاری ..
عزیز بشی
این کسی که به تو نزدیک تره 👈"اینو باید بهش برسی"
من یک روایات در عظمت نورانیت خانواده برای شما بگم و از برکاتش..
ما، در نگاه اول میخوایم "نگاهمون" رو به خانواده عوض کنیم.
بعد برسیم ان شالله به برخی از آداب.
🔵پیامبر عزیز ما میفرماید:
دو تا جوان رو "به خاطر خدا" به هم برسونید .....
قرآن میفرماید: ازدواج بدید همدیگه رو!
نه صرفا ازدواج بکنید!!!
یعنی برید برا پسره زن بگیرید...
واسه دختره "همسر پیدا کنید."
اصلا نرسیم به اون وقتی که
پسره بگه ...☹️
دختره بگه ....😞
بلکه خانواده ها باید خودشون به این و اون بگن و بسپارن.
✅✔️
طرف به پدر و مادر اون جوان بگه:
آقا پسرت ازدواج کرده ؟
میگه: نه!
بهش بگید چرا؟!😒
بزار من تا شب واست مورد پیدا میکنم .
💏
ادامه ی روایت پیامبر: وکسی که به خاطر خدا ازدواج کنه ... "مستحق ولایت خدا میشه "
🌸🌺👆
✨بابا ازدواج اینقدر اثر نورانی داره ....بله✨
💠اینجوری ما مسلمونا باید نگاه کنیم به ازدواج.
👌 اینقدر مسئله معنویه
که پیامبر میفرماید ؛
اگه خانواده تشکیل بدید، روزیتون زیاد خواهد شد...
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امام زمان عج_۵۱.mp3
1.33M
#فایل_صوتي_امام_زمان 48
👈دیگه وقتشه رهاکنیم
بازیهای کودکانه رو
من و توئی هایِ خودخواهانه رو!
وآنچه که جمعِ مونو می پاشونه!
⭕️یه دست صدا نداره!
بایدهمدل شیم
تا به لحظه ظهور برسیم👆👆
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یادواره شهدای مدافع حرم
#مجتبی_رخشانی🌷
#مصطفی_عارفی🌷
#حسن_قاسمی_دانا🌷
🎤سخنران:
حجت الاسلام #سیدحسین_مومنی
با #مداحی مداحان اهل بیت
⌚️زمان:
پنج شنبه(12اردیبهشت)
🚘حرکت ساعت20
نبش استادیوسفی24جلوی درب مسجدالمنتظر(عج الله)
#سرویس_ایاب_ذهاب_مهیاست
🚪مکان:
مشهد؛آخوندخراسانی(گنبدسبز)
حسینیه تهرانی ها
خواهران برادران
#هیئت_محبان_جواد_الائمه
(علیه السلام)
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید مدافع حرم الیاس چگینی از پاسداران تیپ 82 سپاه #صاحب_الامر(عج) قزوین بود که چهارم آذر 1394📆 در ا
🔰پاییز سال 90 آخرین سری به #سردشت رفت و نزدیک به 16 روز📆آنجا بود. همانجا خواب #شهادتش را دیدم. خیلی استرس داشتم و نگران شدم😰 با وجودی که هر موقع دوست داشتیم، نمی توانستیم تماس بگیریم اما بعد از #نماز صبح تماس گرفتم📞
🔰باهم صحبت کردیم و گفتم که خواب دیدم #شهید_شدی، تعریف کرد که همان صبح عملیاتی داشتند که باید به منطقه ای مین گذاری💣 شده می رفتند اما #عملیات کنسل شد.
🔰برای رفتن به #سوریه با اینکه خانواده مخالف بودند عزمش را جزم کرده بود که هر طور شده برود👣 فقط چند نفری از خانواده هایمان👥 به علاوه خودم #مخالف رفتنش نبودند❌وگرنه مابقی همه مخالفت می کردند.
🔰قرار گذاشته بود اگر #رفتنی شد به کسی نگوید و از فرودگاه🛫 تماس بگیرد و با همه خداحافظی👋 کند. البته من سفارش کردم قبل از رفتن حتما به #مادرش اطلاع دهد چون ایشان حق داشتند👌 که بدانند. رفتنش که جور نشد بارش را بست تا به #زیارت_اربعین برود. سال 94🗓 بود، قرار شد مرخصی بگیرد و به #کربلا برود که خبر دادند کار رفتنش به سوریه درست شده است😍
🔰 #برادرش که از موضوع مطلع شد به همه خانواده اطلاع داد. چند روز قبل از رفتنش🚍 همه خانواده برای دیدنش به منزل آمدند🏘 مادرش گفت فکر خودت را نمی کنی فکر #زنت را بکن که با سن کمش باید دوتا بچه کوچک👶 را نگه دارد، #آقا_الیاس خندید و گفت زن من را نگاه نکنید، #شیرزنی هست.
#شهید_الیاس_چگینی
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین💞 ↶ #نیمه_پنهان↷ #قسمت_سی_وهشتم8⃣3⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃" بعد از دو سال
📚 #رمان
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_سی_ونهم9⃣3⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃خانه اي كه برايمان گرفته بود كنار سپاه بود . يك خانه ي دو اتاقه كه مهدي هيچ وقت فرصت نكرد شب آن جا بخوابد . به من گفت كه " خودت برو آن جا . مجيد را مي فرستم بيايد سر اسباب كشي كمكت كند . " مجيد آمد ووسايلمان را جابه جا كرد . موقع رفتن گفت " من دارم مي روم منطقه . با آقا مهدي كاري نداريد ؟ " گفتم " سلام برسان ." گفت " سلام ليلا را هم برسانم ؟" گفتم " سلام ليلا را هم برسان . "
🍃 مجيد موقع رفتن واقعاً قيافه اش نوراني شده بود . اول كه به آن خانه رفتم ، خانم باكري قرار بود دو - سه ساعت بعدش برود اروميه ، خانم همت ، ژيلا را از قبل ، از اردوي تحكيم مي شناختم . ولي ژيلايي كه الآن مي ديم با آن دختر پر و شر و شور سابق خيلي فرق داشت . شكسته شده بود . با خانم باكري همه كم كم آشنا شدم . سعي مي كردم جلوي آن ها جوري رفتار كنم انگار كه من هم شوهر ندارم . فكر مي كردم زندگي آن ها بعد از رفتن آدم هايي كه دوستشان داشته اند چه قدر سخت است .
🍃فكر كردم خُب ، اگر براي من هم پيش بيايد چه ؟ اگر ديگر مهدي را نبينم …. فكر مي كردم حالا من پدرو مادرم توي قم هستند آنها چه ؟ ولي روحيه ي سرزنده و شوخشان را كه مي ديدم ، مي فهميدم توانسته اند خودشان را نگه دارند . بعضي وقت ها هم آن قدر به سر نوشت خانم همت و باكري فكر مي كردم كه يادم مي رفت من هم شايد روزي مثل آن ها بشوم.
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_چهلم0⃣4⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃يك شب خانمها گفتند " حالا ببينيم قمي ها چطور غذا درست مي كنند . " من هم خواستم كه برايشان نرگسي درست كنم .
🍃داشتم غذا درست مي كردم كه يك خانمي آمد در زد و يك چيزي به آنها گفت . به خودم گفتم " خب ، به من چه ؟ " شام كه آماده شد هيچ كدام لب به غذا نزدند . گفتند " اشتها نداريم " سيم تلويزيون را هم درآورند . فردا خواهرم آمد دنبالم . گفت " لباس بپوش بايد برويم جايي . " شكي كه از ديشب به دلم افتاده بود و خواب هاي پريشاني كه ديده بودم ، همه داشت درست از آب در مي آمد .
🍃 عكس مهدي و مجيد هردو را سر خيابانشان ديدم . آقاي صادقي كه چند ماه بعد از ايشان شهيد شد جريان شهادتش را برايم تعريف كرد . آقا مهدي راه مي افتد از بانه برود پيرانشهر در يك جلسه اي شركت كند . طبق معمول با راننده بوده ، ولي همان لحظه كه مي خواسته اند راه بيفتند ، مجيد مي رسد و آقا مهدي هم به راننده مي گويد " ديگري نيازي نيست شما بياييد . با برادرم مي روم ." بين راه هوا باراني بوده و ديدشان محدود . مجبور بودند يواش يواش بروند . كه به كمين ضدّ انقلاب بر مي خورند .
🍃 آن ها آرپي جي مي زنند كه مي خورد به در ماشين و مجيد همان جا پشت فرمان شهيد مي شود . آقا مهدي از ماشين پايين مي آيد تا از خوش دفاع كند و تير مي خورد . تازه فردا صبح جنازه هايشان را پيدا كرده بودند كه با فاصله از هم افتاده بود . خواب زمان را كوتاه تر مي كند . دو سال پيش او را همين جوري خواب ديده بودم.
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
12_Narimani_fadaeian-ramazan9614(9)_(www.rasekhoon.net).mp3
8.17M
🎧 #صوت_شهدایی
🌾رسمش نیست
🔸 #رفیق هیئتیتو تنها💕 بذاری
🌾رسمش نیست بری
🔸 #فداشی و منو👤جا بذاری
🎤🎤 سیدرضا #نریمانی
#بسیار_زیبا👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh