چو بادام دو مغز امروز «نافع» دولتی دارد
که با معشوق در یک پیرهن چسبیده خوابیده
#نافع_کشمیری
@SAEB_TABRIZ
به بزم می پرستان محتسب خوش عزتی دارد
که تا آید به مجلس شیشه خالی میکند جا را
#غنی_کشمیری
@SAEB_TABRIZ
از برای کام دنیا خویش را غمگین مکن
پشت پا زن بر دو عالم، دست را بالین مکن
نخل نوخیز تو بهر بوستان دیگرست
ریشه محکم در زمین عاریت چندین مکن
چشم خواب آلود را در گوشه نسیان گذار
راه دوری پیش داری بار خود سنگین مکن
اشک خونین در قفا دارد وداع رنگ و بو
خانه ای کز وی برون خواهی شدن رنگین مکن
می چکد خون از سر شمشیر حشر انتقام
پنجه از خون ضعیفان سرخ چون شاهین مکن
تیشه ای داری چو آه آتشین در آستین
سنگ راهت گر شود کوه گران، تمکین مکن
هر چه پیشت آورد قسمت، به آن خرسند باش
از برای زیستن اندازه ای تعیین مکن
خارخار حرص را در پرده دل ره مده
ناقه گردون نورد روح را گرگین مکن
زخم دندان ندامت در کمین فرصت است
کام خود از بوسه شکر لبان شیرین مکن
غنچه مستور می خواهد بهشت روی یار
چشم خود را باز بر رخسار حورالعین مکن
نقد از مرگ ارادی ساز حشر نسیه را
منزل خود را دراز از چشم کوته بین مکن
شکر این تلخرویان نی به ناخن می کند
وقت حاجت جز به خون خود دهن شیرین مکن
نان جو خور، در بهشت سیر چشمی سیر کن
دل چو گندم چاک بهر خوشه پروین مکن
شهپر طاوس را آخر مگس ران می کنند
فخر بر عریان تنان از جامه رنگین مکن
در نمی گیرد به ارباب خرد افسون عشق
گر نه ای بیکار، خون مرده را تلقین مکن
آب صاف و تیره صائب دشمن آیینه است
سینه خود را غبارآلود مهر و کین مکن
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
هدایت شده از علی مقدم
#صلی_الله_علیک_ایتهاالصدیقه_الشهیده
چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را
"ولولا فاطمه" یعنی که بی زهرا نمی دیدیم
نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را
بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده
عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را
صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد
چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را
چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را
کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید
که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را
نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا
بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را
حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که
به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را
زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که
علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را
تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را
به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را
قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست
نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را
بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش
که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را
بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش
رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را
بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی
فرستاده خدایش "سوف یعطیک فترضی" را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را
بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است
هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را
بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما
و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را
مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت
خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را
نمیدانم که سیلی با رُخش...اصلا چه می گویم؟!
که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را
دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا
میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را
کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش :
به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را
گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر
مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را
#عاصی_خراسانی
@ASI_khorasani
منت خدای را که سخنهای آبدار
صائب ز فیض ساقی کوثر به من رسید
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست
آنجا که درد نیست، سخن سودمند نیست
بسیار چاره هست که از درد بدترست
صد چشم بد، برابر دود سپند نیست
ما را به بخت شور خود ای دوست واگذار
بادام تلخ در خور آغوش قند نیست
نتوان گرفت دامن معنی به دست ناز
جز پیچ و تاب، صید سخن را کمند نیست
نگرفت پیش اشک مرا منع آستین
سیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیست
لب بسته همچو غنچه تصویر زادهایم
ما را خبر ز چاشنی نوشخند نیست
صد دل چو تار سبحه به یک رشته میکشد
کوتاهیای در آن مژه های بلند نیست
امروز عیسیای که به درد سخن رسد
صائب درین زمانه نادردمند نیست
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت
هر شیشه دلی، طاقت دیدار ندارد
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
هدایت شده از علی مقدم
رواج جهل مرکب رسیده است به جایی
که کرده هر مگسی خویش را خیال همایی
#كليم_همدانى
@ASI_khorasani
مهر خاموشی نمی گردد حجاب راز عشق
بوی گل در زیر چندین پرده رسوا میشود
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
هدایت شده از علی مقدم
فروختیم ابد را
غبارِ کثرتِ عالم، ز چشم برده احد را
که از سرابِ صنم برده ام ز یاد صمد را
چراغ عقل ز فرط هوای نفس خموش است
به دست خویش چرا کُشته ایم راه بلد را؟!
زیان نموده تر از ما نبوده کس به دو عالم
برای یک نفس اینجا، فروختیم ابد را
به روی بالش غفلت چگونه سر بگذاری
ز یاد برده ای ای دل مگر که سنگ لحد را؟!
تهیست دست تو چون سرو، قامتت به چه قیمت
ثمر نداشته باشی دگر چه فایده قد را؟
مبند دل که در آخر به زور تیغ اجل هم
فلک ز آدمیان پس بگیرد آنچه دهد را
خرابه ای شده این دل، مگر که عشق بیاید
که غیر او نبود چاره ای، ریا و حسد را
#عاصی_خراسانی
۱۳ آذر ۱۴۰۲
@ASI_khorasani
بستان ز خلق خام و بده پخته در عوض
سر گرم خوش معاملگی چون تنور باش
#صائب_تبريزی
@SAEB_TABRIZ