هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
#بزودی
#ساره
#شهید علی خداداد از زبان همسر
به نویسندگی حسن و حسین شیردل
توسط #انتشارات_شهید_کاظمی
www.manvaketab.ir
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
#نشر_شهید_کاظمی امروز مهمان داشت...
یک #مهمان_ویژه...
#مادر #شهید_عزیز...
شهید مدافع حرم #محمود_رادمهر...
امروز حوالی ساعت 11 مادر شهید محمود رادمهر به همراه نویسنده کتاب شهید عزیز آقای #مصیب_معصومیان برای خداقوت و دیدار با اعضای مجموعه شهید کاظمی به انتشارات شهید کاظمی آمدند و چه با صلابت...
از این مادر، چنین شهیدی توقع میرفت...
محکم و استوار مثل کوه...
وقتی که از شهید محمود تعریف می کرد، وقتی از هدف فرزندش صحبت می کرد واقعا احساس کوچک بودن میکردی در برابر این مادر و فرزندش،
...لحظه ای احساس ناراحتی از نبود فرزندش نکرد بلکه افتخار کرد که توانسته است دسته گلی تقدیم کند به این نظام و انقلاب.
و از ماموریتش گفت و از هدفش که باید کار کرد، بی وقفه و شبانه روز ... #کار_فرهنگی برای شناساندن #شهید و شهادت و اهداف شهدا به مردم.... باید حق شهدا و خانواده هایشان را ادا کرد...
گفت خانواده های شهدا باید بگویند: از شهیدانشان از اهدافشان...
گفت: باید شکسته شود این سکوت سی و چند ساله خانواده های شهدا...
این مادر خودش به تنهایی یک لشکر بود... یک لشکر برای کار فرهنگی...
و گفت: که بدانیدکه قطعا انتخاب شده اید توسط شهدا،
شهدا شما را انتخاب کرده اند برای کار در جبهه حق و مقابله با جبهه باطل...
من و کتاب
#مهدی_زین_الدین
برشی از کتاب #مربع_های_قرمز
lish.ir/15ab
📚یادم نیست روز عید غدیر بود یا چندروز بعد که آقامهدی به مقر آمد. حضورش برایمان حکم عیدی را در آن عید داشت. نفس از کسی درنمیآمد. روی زمین خنک به خط نشسته بودیم. آقامهدی میگفت و بغض به گلویمان چنگ میانداخت. دورمان را کوههای بلند گرفته بود. باد خودش را از روی آب سد بین صفهای بچهها جا میکرد و مورمورمان میشد.
عملیات پاسگاه زید لغو شده بود. آقامهدی سرش را زیر انداخته بود و برایمان توضیح داد. چهقدر تشنهی آتش بودیم. بااین خبر بچهها را به خاک دوختند. کوههای دورمان تبدیل به غصه شد و روی دلمان نشست. حال آقامهدی هم بهتر از ما نبود:
-راه شهادت هنوز باز است. این عملیات نشد عملیات بعدی.
سعی میکرد دلداریمان دهد. دیدم که چندنفر بین صفها اشکشان را با سرشانهشان پاک کردند. فکرش را هم نمیکردیم عملیات لغو شود. آقامهدی هنوز امید داشت. خواست که لشکر را خالی نکنیم.
اینکه نیروهای گردان جمع باشند برای لشکر یک امتیاز است آن هم نیروهای آموزشدیده و آماده عملیاتی مثل ما.
اگر میرفتیم به این راحتی نمیشد جمعمان کنند.
آقامهدی از بچهها خواست که اگر مرخصی رفتند زود برگردند. ماهم از خداخواسته. کجا را بهتر از این خاک پیدا میکردیم؟ همهچیز دنیا پشت این کوهها مانده بود؛ زرق و برقش لذت و سختیاش و اهالیاش. اینجا ما بودیم و آسمان و راههای صعود به آن.
سخنرانی زینالدین که تمام شد بچهها دورش ریختند. فرمانده را روی کولشان گذاشتند. در شلوغی بین بچهها گیر کرده بود. دوست داشتیم آقامهدی خیالش از خالینماندن لشکر راحت باشد.
هرکس دستش میرسید سر و روی آقامهدی را میبوسید. رویم نشد جلو بروم. از دور آقامهدی و جمعیتی که دورش حلقه شده بود را نگاه میکردم. چهقدر محبت بین آن شلوغی موج میزد.
مرکز پخش:
02537840844
خرید آسان:
manvaketab.ir
🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶
.
#مربع_های_قرمز
#حاج_حسین_یکتا
#شهید_مهدی_زین_الدین
#پاسگاه_زید
#دفاع_مقدس #راوی
#شهید #شهادت #قم
#نشر_شهید_کاظمی
نام کتاب: #عباس_برادرم
(( خاطرات و یادداشتهای #شهید_مدافع_حرم #عباس_کردانی ))
#حمید_داودآبادی
#انتشارات_شهید_کاظمی
.
برشی از کتاب:
.
مجروحین رو که میبردیم عقب ، یک تویوتا اومد که #عراقی بودند. تا خواستیم مجروحین رو ببریم سوار تویوتا کنیم ، تویوتا رو زدن. سه نفر هم دوباره اونجا #شهید شدند. تویوتا رو با [موشک] کورنت زدند.
متاثر میشه آدم. نمیدونه چیکار کنه. بعد خلاصه #جانبازان رو میبردن عقب. فقط شهید نبود.
مثلا طرف اومده بود دستش کنده بود، دستش افتاده بود. گفتم دستت کو؟
گفت اون جاست. نشون داد رفتم دستش رو آوردم . دستش هنوز گرم بود. متصلش میکردم، میبستم کنارش گفتم شاید بشه پیوند بزنند.
هیچکس نمیاومد. همه کُپ کرده بودند. نمیدونستن چیکار کنند؟
حالا من یک #تخریب_چی بودم. #فرمانده میاومد میگفت من چیکار کنم؟ رفتم خط رو دوباره سر کشیدم. مجروحین رو آوردم، شهدا رو آوردم. گفتم شهدا جا نمونن. شهدا رو یک کیلومتر زیر آتیش میآوردم عقب....
.
#فروش_ویژه
مجموعه کتب #مدافعان_حرم
15 الی 30 دیماه
خرید آسان:
http://yon.ir/H7P6l
مرکز پخش:
02537840844
.
🔸#عباس_برادرم
🔸#حمید_داودآبادی
🔸#انتشارات_شهید_کاظمی
.
۱۸۴صفحه|۱۲۰۰۰تومان
.
📚درباره کتاب
خاطرات و یادداشتهای #شهید_مدافع_حرم #عباس_کردانی
.
🍃برشی از کتاب
مجروحین رو که میبردیم عقب ، یک تویوتا اومد که #عراقی بودند. تا خواستیم مجروحین رو ببریم سوار تویوتا کنیم ، تویوتا رو زدن. سه نفر هم دوباره اونجا #شهید شدند. تویوتا رو با [موشک] کورنت زدند.
متاثر میشه آدم. نمیدونه چیکار کنه. بعد خلاصه #جانبازان رو میبردن عقب. فقط شهید نبود.
مثلا طرف اومده بود دستش کنده بود، دستش افتاده بود. گفتم دستت کو؟
گفت اون جاست. نشون داد رفتم دستش رو آوردم . دستش هنوز گرم بود. متصلش میکردم، میبستم کنارش گفتم شاید بشه پیوند بزنند.
هیچکس نمیاومد. همه کُپ کرده بودند. نمیدونستن چیکار کنند؟
حالا من یک #تخریب_چی بودم. #فرمانده میاومد میگفت من چیکار کنم؟ رفتم خط رو دوباره سر کشیدم. مجروحین رو آوردم، شهدا رو آوردم. گفتم شهدا جا نمونن. شهدا رو یک کیلومتر زیر آتیش میآوردم عقب....
.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
.
🌏خرید اینترنتی
https://plink.ir/vjaB2
📞مرکز پخش
02537840844
📲پیامکی
3000141441
.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
.
🆔 @man_va_ketab
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فاجعه_منا همزمان با #حج_تمتع 94 به دلیل بیکفایتی #آلسعود رخ داد و در این فاجعه حدود 500 #زائر_ایرانی به #شهادت رسیدند.
🔴 روایتی از زندگی پر خیر و برکت #شهید فاجعه مرگبار در #حرم_امن_الهی
🔺 شهیدی که #لبیک_هایش درحج، ناتمام ماند؛ #محمد_رحیم_آقایی_پور
📖 #سفیر_ما_در_بهشت
✍🏻 به قلم: #حبیبه_آقایی_پور
🖨️ انتشارات: #شهید_کاظمی
جهت مشاهده و تهیه این کتاب ارزشمند کلیک کنید👇
🌐https://manvaketab.com/book/380576/
☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
شبکه بزرگ توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8