🔴 چرا فرماندار کلاردشت در ماجرای انتشار تصویر تجليل از دختر ورزشکار بی حجاب باید عزل شود؟!!!
یک. فرماندار کلاردشت بعد از انتشار تصویر دختر بی حجاب ورزشکار در رسانه ها باید برای جلوگیری از عادی انگاری این موضوع در سطح مسئولان کشور، فوری عذرخواهی میکرد و این عذرخواهی رسما اعلام میشد که متأسفانه این اتفاق صورت نگرفت.
دو. انتصاب روابط عمومی توسط فرماندار صورت می گیرد و مسئولیت خطاهای فاحش رسانه ای روابط عمومی بر عهده شخص فرماندار میباشد و عزل وی فقط پاک کردن صورت مسئله است.
سه. در شرایطی که کشور یکسال است که درگیر مقابله با کشف حجاب این حرام سیاسی است و سو استفاده دشمن از امثال این موارد جهت عادی انگاری کشف حجاب در سطح دولت مردان و از همه بدتر توجیه معاون سیاسی استاندار به جای تقبیح این عمل و ایجاد انگاره گذر مسئولان کشور از موضوع مقابله با کشف حجاب .
چهار. فارغ از موارد بالا این مورد شامل جنبه عمومی گشته و در صورت عزل فرماندار، پیام بازدارنده ای برای سایر مسئولان در جهت نظارت ویژه نسبت اقدامات زیر مجموعه خویش و ناامیدی دشمن از استفاده مجدد از این موارد میگردد.
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🔴موضع جبلی تغییر کرد؛ امکان بازگشت برخی چهرهها به تلویزیون وجود دارد 🔹رییس صداوسیما: در بسیاری از
🔴 کنایه رضا رشیدپور به وزیر اقتصاد
✍ جمهوری خودمختار بانکی در ایران!
🔰 حمید رسایی: مطابق آمارها، بانک مرکزی در نقش حاتم طائی، بیش از ۲۰۰ هزار میلیارد تومان از پایه پولی (حق عامه مردم) به بانکهای خصوصی پرداخت کرده تا صرف منافع خود کنند!
بانکهایی که از تکلیف قانونیِ ۲۱۲ هزار میلیارد تومانی برای طرح ملی مسکن تا انتهای سال ۱۴۰۱، فقط ۲/۷ هزار میلیارد تومان دادهاند و نشان میدهد که کمترین ارزشی برای مردم و برنامههای ملی نظام قائل نیستند.
بانک مرکزی بر چه اساس از جیب مردم به کیسه بانکهای خصوصی میریزد؟ نکند پای تطمیع برخی محتسبان در بانک مرکزی وسط باشد؟
چرا اعتراض به بانکها برای عدم همسویی با منافع ملی، با واکنش امثال رییس مجلس مبنی بر "عدم تحمیل تکلیف مالایطاق به بانکها" روبرو میشود، اما "تحمیل تکلیف مالایطاق به عامه مردم" با سکوت همراه است؟
❌ آقای رئیس جمهور، شما برای اصلاح روند جدیت دارید پس برای اصلاح اقتصاد و مسکن مردم، راه دوری نروید. رابطه بانک مرکزی با بانکهای خصوصی را دریابید و مراقب باشید که "نمک" نگندد.
✍حمید رسایی
*حکایت جالب از امام زمان علیه السلام*
🌀💠🌀💠🌀💠🌀
چند دقیقه وقت بگذار تا انتها بخوانید ارزش داره ممنون التماس دعا 🤲🌺🌹🌸
یکی از هم وطنان ایرانی یک سال در ایام محرم به انگلستان سفر کرده بود. یک روز که به منزل یکی از دوستان دعوت شده بود وقتی وارد حیاط منزل شد، با تعجب دید که آنجا نیز بساط دیگ و آتش و نذری امام حسین (علیه السلام) برپاست، همه پیراهن مشکی بر تن کرده و شال عزا به گردن آویخته و عزادار حضرت سید الشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام) هستند. در این میان متوجه یک زوج جوان که خیلی عاشقانه در مجلس امام حسین (علیه السلام) فعالیت می کردند، شد و وقتی از حال آن ها جویا شد، متوجه شد که آن دو مسیحی بوده اند و مسلمان شده اند و هر دو پزشک هستند. مرد متخصص قلب و عروق و زن هم فوق تخصص زنان.
برایش جالب بود که در انگلستان، برخی از مردم این طور عاشق اهل بیت (علیه السلام) باشند و مخصوصاً دو پزشک مسیحی، مسلمان شوند و با این شور و حال و با کمال تواضع در مجلس امام حسین (علیه السلام) نوکری کنند. کمی نزدیک تر رفت، با آن زن تازه مسلمان شروع به صحبت کردن نمود و از او پرسید که به چه علت مسلمان شده و علت این همه شور و هیجان و عشق و محبت چیست؟، او گفت: «درست است، شاید عادی نباشد، اما من دلم ربوده شده، عاشق شدم و این شور و حال هم که می بینی به خاطر محبت قلبی من است.» از او پرسید: «دلربای تو کیست؟ چه عشقی و چه محبتی!؟»
پاسخ داد: «من وقتی مسلمان شدم، همه چیز این دین را پذیرفتم، به خصوص این که به شوهرم خیلی اطمینان داشتم و می دانستم بی جهت به دین دیگری رو نمی آورد. نماز و روزه و تمام برنامه ها و اعمال اسلام را پذیرفتم و دیگر هیچ شکی نداشتم. فقط در یک چیز شک داشتم و هر چه می کردم دلم آرام نمی گرفت و آن مسئله آخرین امام و منجی این دین مقدس بود که هرچه فکر می کردم برایم قابل هضم نبود که شخصی بیش از هزار سال عمر کرده باشد و باز در همان طراوت و جوانی ظهور کند و اصلاً پیر نشود. در همین سرگردانی به سر می بردم تا اینکه ایام حج رسید و ما هم رهسپار خانه خدا شدیم. شاید شما حج را به اندازه ما قدر ندانید. چون ما تازه مسلمانیم و برای یک تازه مسلمان خیلی جالب و دیدنی است که باشکوه ترین مظاهر دین جدیدش را از نزدیک ببیند.
وقتی اولین بار خانه کعبه را دیدم، به طوری متحول شدم که تا به آن موقع این طور منقلب نشده بودم. تمام وجودم می لرزید و بی اختیار اشک می ریختم و گریه می کردم. روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم، تراکم جمعیت آن چنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند. ناگهان در آن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروانم را گم کرده ام، هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، سیل جمعیت مرا به این سو و آن سو می برد، حیران و سرگردان، کسی هم زبانم را نمی فهمید، از دور چادرهایی را شبیه به چادرهای کاروان لندن می دیدم، با سرعت به طرف آن ها می رفتم، ولی وقتی نزدیک می شدم متوجه می شدم که اشتباه کرده ام. خیلی خسته شدم، واقعاً نمی دانستم چه کنم. دیگر نزدیک غروب بود که گوشه ای نشستم و شروع کردم به گریه کردن، گفتم خدایا خودت به فریادم برس! در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من می آید. جمعیت را کنار زد و به من رسید. چهره اش چنان جذاب و دلربا بود که تمام غم و ناراحتی خود را فراموش کردم. وقتی به من رسید با جملاتی شمرده و با لهجه انگلیسی فصیح به من گفت: «راه را گم کرده ای؟ بیا تا من قافله ات را به تو نشان دهم.» او مرا راهنمایی کرد و چند قدمی بر نداشته بودیم که با چشم خود «کاروان لندن» را دیدم! خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده است. از او حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من گفت: «به شوهرت سلام مرا برسان». من بی اختیار پرسیدم: «بگویم چه کسی سلام رسانده؟» او گفت: «بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمر بلندش سرگردانی! من همانم که تو سرگشته او شده ای!» تا به خودم آمدم دیگر آن آقا را ندیدم و هر چه جستجو کردم، پیدایش نکردم. آنجا بود که متوجه شدم امام زمان عزیزم را ملاقات کرده ام و به این وسیله طول عمر حضرت نیز برایم یقینی شد.
از آن سال به بعد ایام محرم، روز عرفه، نیمه شعبان و یا هر مناسبت دیگری که می رسید من و شوهرم عاشقانه و به عشق آن حضرت خدمتش را می کنیم و آرزوی ما دیدن دوباره اوست.»
منبع: کتاب ملاقات با امام زمان در عصر حاضر، ابوالفضل سبزی
(صلوات الله و سلامه علیک یابقیت الله و عجل علی ظهورک یابن الزهراء سلام الله علیها)
🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑
اگر لذت بردید برای دوستان هم ارسال کنید ممنونم 🙏🌺🌸🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ اعتراف بازیگر دوزاری محمد عمرانی به زندگی دوزاری و دورویی و ریاکاری خود در ایران در مصاحبه با شبکه منوتو
در خلوت خود شراب میخوردیم و بیرون از خانه میگفتیم اینها نجس است...!
به بچههام میگفتم بیرون از خانه کاری نکنید که لو برویم!
هدایت شده از مدار 01:20
.
توی این نزدیک به ۴ سالی که در ایتا فعالیت دارم اینو فهمیدم که در کار رسانه، حتی در جمهوری اسلامی، حتی در جبهه انقلاب، حتی در پیامرسان خودی هم...
اگر اهل زد و بند نباشی!
اگر خط و ربط نداشته باشی!
اگر از طرف جریانی بالادست حمایت و وایرال نشوی!
اگر مستقل باشی!
اگر پولپاشی نکنی!
اگر حرف حق بزنی!
اگر سالم کار کنی!
آنوقت...
حتی اگر شب و روز هم تلاش کنی...
حتی اگر بیشتر از همهشان انرژی صرف کنی...
حتی اگر از روز اول منبع کپی خیلی هاشان بشوی...
باز هم هیچ رشدی نخواهی داشت!
کانالهای خط و ربطدار بصورت پفکی رشد خواهند کرد و درآمدهای میلیاردی خواهند داشت، با کمترین کیفیت و تاثیر مفید و جریان سازی در راه دین و انقلاب و ارزشها و تو همچنان لنگِ اولیات امکانات کار رسانه ای خواهی بود!
👤 آنتی صهیون
@madare0120
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
ختم صلوات امروز به نیت:
#شهید_عباس_لیراوی
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹زندگینامه شهید عباس لیراوی🌹🍃
🍃🌹شهید عباس لیراوی فرزند محمد در روستای گربهای به دنیا آمد و به سن هفت سالگی که رسید قدم به مدرسه گذاشت و دوران ابتدایی را در دبستان شرف روستای گربه ای گذراند و دو سال در مدرسه راهنمایی گاو زرد درس خواند و مدرک دوم راهنمایی را گرفت و چون پدرش نمیتوانست زندگی فرزندان کوچک سالش را تامین کند عباس ناچار ترک تحصیل نمود و در پی کار شتافت و چون عباس به سن پانزده سالگی رسید تشخیص داد که امریکای جنایت کار صدام کافر را وادار نموده و بر علیه اسلام قیام نماید و هر روز برادران دینی او را به خاک و خون میغلتاند ، عباس برادران و خواهران شیر خوار را گذاشت و به جبهه جنگ شتافت و هم دوش با برادران دینی خودش جنگید عباس به مدت سه ماه در جبهه بر علیه صدامیان کافر حضور داشت و در این مدت دو بار به مرخصی آمده و بار آخر که میرفت به پدر و مادرش گفته بود که من خواب دیدهام شهید می شوم و آخرین بار است مرا میبینید و بیا مادر شیرت را حلالم کن و حتی مادرش به او گفته بود که عباس جان فرزند عزیزم من بدون تو نمیتوانم زندگی کنم در جواب به مادرش گفته بود که مادر من دو بار خواب دیدهام که شهید میشوم و ای کاش که شهید بشدم و این بار که می خواست به جبهه برود مادرش به او گفته بود که عباس جان برایم نامه بفرست در جواب به مادرش گفته بود که مادر جان دیگر نامه من نمیآید و من تا شهید نشوم بر نمی گردم.
🍃🌹 عباس در جبهه از لحاظ روحی تغییر تحول عجیبی پیدا کرده بود و بعد از آن بود که خبر شهادتش را آوردند.شهید در مدت مرخصی به ماهها نصیحت میکرد و بی ارزشی دنیا را برای ما ثابت میکرد و یک حالت روحی و اخلاقی عجیبی داشت در منزل ، خیلی مهربان و با لبخند بر دهان صحبت می کرد و فکر و ذکرش در جبهه و دعا برای امام بود . خداوند این هدیه را نصیب ما کرده و ما هم راضی هستیم امیدوارم که خداوند بپذیرد .
روحش شاد و راهش پر رهرو باد🌹🍃
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🕊 آهای مومن
غصههاۍ دنیا
کم یا کوچک نمیشن ...
تو باید بزرگ شی!
#استادعلیصفاییحائری
🌹 تاریخ تولد : ۳۹ساله
🌱 تاریخ شهادت : ۱۴۰۱/۸/۸
🥀 نحوه شهادت : اصابت تیر از اسلحه ساچمه ایی به ناحیه سر و صورت
🍂 مزار : رشت، شهرستان حاجی برنده خشکبیجار
🔸پدر شهید :
پسرم نه اهل مال بود نه اهل مقام، او تنها به فکر کمک به مردمش و حفظ اسلام بود.
🖤 سی و دومین روز عاشقی هدیه به شهید والامقام #حمزه_علی_نژاد
#شهدا_سنگ_نشانند_که_ره_گم_نکنیم😭
#ای_پرچمت_ما_را_کفن
#دعا_بخوان_برای_عاقبت_بخیریمان
#تویی_که_ختم_بخیر_شد_عاقبتت